عبرتهای عاشورا (1)
واکاوی برهههایی از زندگانی سلیمان بن صرد
آنکه دیر رسید...
"شک خواص، پایهى حرکت صحیح جامعهى اسلامى را مثل موریانه میجود. اینى که خواص در حقایق روشن تردید پیدا کنند و شک پیدا کنند، اساس کارها را مشکل میکند!" این بخشی از سخنان رهبر انقلاب است که چندی پیش خطاب به مبلغان محرم ایراد شده است. ایشان در این سخنان، با نگاهی به تجربیات تاریخی صدر اسلام، بار دیگر به حساسیت نقش خواص در برهههای تاریخساز اشاره کردند.
آنچه در پی میآید مروری کوتاه بر چند برههی حساس و تاریخی از زندگی سلیمان بن صرد خزایی صحابی بزرگ سه امام اول شیعه است که به دلیل شک و کندی در تشخیص حق، به جهاد در رکاب سیدالشهداء(ع) در کربلا نرسید؛ گرچه بعدها رهبر قیام توابین در خونخواهی حسین(ع) شد و به شهادت رسید.
***
سلیمان که بود؟
در دوران جاهلیت نامش "یسار" بود و این پیامبر اکرم(ص) بود که پس از اسلام، نام "سلیمان" را بر او گذاشت. قبیلهی او خزاعه، از بزرگترین قبایل عراق بود و از دیرباز جایگاهی ویژه در میان عرب داشت. دعبل، شاعر نامدار اهل بیت و عمرو بن حِمَق، مجاهد بزرگ که به دست معاویه به شهادت رسید نیز از قبیلهی خزاعهاند.
فضل بن شاذان، سلیمان بن صرد را از تابعین و زاهدان بزرگ معرفی میکند و صاحبان تراجم نیز او را به فضل و دین و شرف و عبادت ستودهاند.1 احادیث سلیمان از رسول خدا حتی در منابع مهم روایی اهل سنت- مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم- نقل شده است. از این رو سلیمان نزد اهل سنّت نیز شخصیت والایى دارد. ذهبى در سیر اعلام النبلاء پس از تجلیل بسیار از سلیمان، دربارهی او مىنویسد: "سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یارى کند، چرا که در زندان بود!"2
اما اندیشمندان در اینباره همرأی نیستند. بسیاری از آنها مانند صاحب کتاب اُسدالغابة معتقدند تردید سلیمان در پیوستن به حسین(ع) موجب شد او فرصت همراهی با امام را از دست بدهد. برای شناخت بیشتر از شخصیت سلیمان بن صرد و بررسی ریشههای تردید وی، به واکاوی برهههایی دیگر از زندگی سیاسی وی میپردازیم.
در کنار امیرالمؤمنین(ع)
سلیمان رئیس قبیلهی خزاعه، پیرمردی 63 ساله بود که بیعت با علی(ع) پس از عثمان مطرح شد. سن، تجربه، پیشگامی در پذیرش اسلام، همراهی پیامبر و زهد، موجب شد قبیلهی خزاعه از او فرمانبری و پس از بیعت سلیمان بن صرد با حضرت علی(ع)، آنها نیز با آن حضرت بیعت کنند.
از نامهای که حضرت علی علیه السلام به او در "جبل" نوشته، معلوم میشود که او در زمان حکومت حضرت، فرماندار آنجا و یکی از کارگزاران آن امام بود. اگرچه شرکت همیشگی او در رکاب امیرالمؤمنین در منابعی مانند تاریخ ابن اثیر ذکر شده ولی دیدگاه شیخ طوسی و دیگران از جمله نویسندهی "وقعة صفین"، شاهدی بر تمرد او از حضور در جنگ جمل است.
"منقرى" تخلف او را چنین گزارش کرده است: پس از آمدن على(ع) از جنگ جمل به کوفه، سلیمان بن صرد به حضور ایشان رسید. على(ع) او را مورد نکوهش قرار داد و فرمود: "تو در نصرت من تردید و درنگ کردى؛ حال آن که تو، به گمان من بیش از هرکس دیگر سزاوار تقویت و استظهار من بودى! چه چیز تو را از کمک به اهل بیت پیامبر(ص) بازداشت؟ چرا به آنان کمک نکردى؟" سلیمان گفت: "اى امیرمؤمنان! از گذشتهها بگذر و مرا به خاطر گذشته سرزنش مکن و دوستى مرا نگهدار و مرا اندرز ده. هنوز کارهایى در پیش است که مىتوانى ضمن آن، دوستانت را از دشمنانت بازشناسى!" پس سلیمان خاموش شد و اندکى نشست. آنگاه برخاست و به مسجد نزد حسن بن على رفت و گفت: "آیا جا دارد از امیرمؤمنان به خاطر سرزنش و ملامتش شگفت زده نشوم؟" حسن(ع) به او فرمود: "همواره کسانى مورد نکوهش قرار مىگیرند که به دوستى آنها امید مىرود!" سلیمان گفت: "هنوز کارهایى فرا رو داریم که در آن به نیزههاى رخشان و شمشیرهاى آخته و رزمآورانى چون من نیاز است؛ پس عدم حضور مرا در آوردگاه نبرد تبقیح نکنید و به اخلاص من تردید روا مدارید." حسن(ع) به او گفت: "خدا تو را مشمول الطاف خود کند! ما نسبت به تو بدگمان نیستیم!"3 حتی شیخ طوسى طبق آنچه از امام حسن(ع) نقل شده، مىگوید: "سلیمان بهانهاى دروغین براى عدم شرکت خود ذکر کرده است!"
4
به هر حال در جنگ صفین، سلیمان بن صرد از فرماندهان سپاه امیرالمؤنین شد. سلیمان در نبردهای تن به تن در صفین، "حوشب ذوالظلم" قهرمان شامی را به هلاکت رساند و پس از نیرنگ عمرو عاص در به نیزه زدن قرآنها و مسئلهی حکمیت، به امام عرض کرد: "ای امیرمؤمنان، اگر یاورانی داشتم، هرگز این طومار (عهدنامه) نوشته نمیشد. سوگند به خدا، میان نیروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاویه- که نظر همهی آنان قبل از حکمیت بود- برگردانم؛ ولی جز اندکی، کسی به یاریام نیامد."5
آنگاه امام به چهرهی خسته و خونین سلیمان نگاه کرد و این آیه را تلاوت فرمود: "فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً؛ بعضی پیمان خود را به آخر رساندند و برخی دیگر در انتظارند و هرگز تغییری در پیمان خود ندادهاند."6 سپس به او گفت: "سلیمان! تو از افرادی هستی که در انتظار شهادت به سر میبری و هرگز تغییری در عهد و پیمان خود نمیدهی!"
سلیمان در رمضان سال 40 هجری به فرماندهی سپاه حضرت برای جنگ با معاویه منصوب گردید. گرچه پیش از حرکت سپاه، امیرالمومنین در سپیدهدم 19 رمضان ضربت خورد و به شهادت رسید.
در دوران امام حسن(ع)
سلیمان از شیعیان امام حسن مجتبی علیهالسلام شمرده میشد و در سختترین شرایط در حلقهی اول یاران ایشان بود. اما ابن قتیبه دینورى در الإمامه و السیاسة گزارش جالبی از برخورد تند سلیمان با امام پس از پذیرش صلح با معاویه، میدهد: سلیمان بن صرد که بزرگ و رئیس اهل عراق بود و در جریان صلح در کوفه حضور نداشت، نزد حسن بن على آمد. چون بر حسن وارد شد، گفت: "سلام بر تو اى خوارکنندهى مؤمنان!" حسن جواب سلام داد و سپس گفت: "حال بنشین؛ پدرت آمرزیده باد!" سلیمان نشست و گفت: "ما پیوسته در تعجبیم که چگونه با معاویه بیعت کردى با اینکه صدهزار جنگجو از اهل عراق با تو بودند و همه حقوقبگیر؛ با همین اندازه فرزندان و غلامانشان؛ غیر از شیعیان تو از اهل بصره و حجاز!
از آنجا که صلح در ظاهر عقبنشینی اما به واقع عامل عزت شیعیان و شکستناپذیری ابدی آنان شد؛ امام با بردباری در برابر سلیمان بن صرد، فرمود: "سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوبتر است از اینکه عزیز باشید و کشته شوید."7
اما سلیمان بن صرد به خاطر اینکه امام حسن(ع) وثیقهاى براى اجراى شرایط صلح از معاویه نگرفته و براى خود سهمى از بیتالمال قرار نداده، اعتراض کرد. البتّه این اعتراض بعد از زیر پا گذاشتن شرایط صلح از سوی معاویه بود. سلیمان- گرچه در نهایت تسلیم نظر امام است- پیشنهاد مىکند که والى معاویه را از کوفه بیرون کنند و قدرت را در کوفه به دست بگیرند. اما امام مجتبى(ع) برای حفظ خون مؤمنان، سکوت را ترجیح مىدهند.
گرچه برخی در صحت انتساب الإمامة و السیاسة به ابن قتیبه تردید کردهاند، اما متن کامل گفتوگو میان امام و سلیمان را سید مرتضى(ره) در تنزیه الأنبیاء، ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسى در بحارالأنوار نقل کردهاند. همچنین برخی دیگر از یاران بزرگ و معروف امام حسن(ع) همچون حجر بن عدی، نیز رفتار مشابهی در برابر پذیرش صلح از سوی امام نشان دادند. در روایتى که از سیدمرتضى(ره) نقل شده: پس از ماجراى صلح، حجر بن عدى نزد آن حضرت آمد و با اعتراض به ایشان گفت: "سودت وجوه المؤمنین؟ روى مؤمنان را سیاه کردى؟" امام(ع) در پاسخش فرمود: "ما کل احد یحب ما تحب و لا رأیه کرأیک و إنما فعلت ما فعلت ابقاء علیکم؛ اینطور نیست که همهی افراد، چیزى را که تو مىخواهى بخواهند و یا مثل تو فکر کنند و من کارى را که انجام دادم جز به خاطر حفظ جان و ابقاى شما نبود!"
شور دعوت از حسین(ع)
هنگامی که خبر شهادت امام حسن(ع) به کوفه رسید، بزرگان شیعه در خانهی سلیمان بن صرد جمع شدند و نامهای در مقام عرض تسلیت به برادرش امام حسین علیهالسلام نوشتند. همچنین شیعیان کوفه بار دیگر بعد از مرگ معاویه در خانهی سلیمان جمع شده و در مورد فوت معاویه و بیعت یزید به مشورت پرداختند.
سلیمان به آنها گفت: "ای جماعت شیعه! بدانید که معاویه ستمکار از دنیا رفت و یزید شرابخوار به جای او نشست. حسین بن علی علیهالسلام با او بیعت نکرده و به طرف مکه رفته است. شما که شیعهی او هستید و پدرانتان نیز از شیعیان او بودهاند، اگر میخواهید با دشمنان او جهاد کنید و او را یاری کنید، به او نامه بنویسید و او را بخوانید!"
حبیببن مظاهر گفت: "اگر ضعف و جبن بر شما غالب است و در یاری او سستی خواهید ورزید و آنچه شرط نیکخواهی و متابعت است به عمل نخواهید آورد، او را فریب ندهید و در مهلکهاش نیافکنید." شیعیان پاسخ گفتند: اگر او به سوی ما بیاید، همگی با او بیعت خواهیم کرد و در یاری او با دشمنانش جان فشانیها به ظهور خواهیم رسانید.
حبیب، سلیمان و دیگران، نامهای به امام حسین علیهالسلام نوشته و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند: "یابن رسول الله! ما در این وقت امام و پیشوایی نداریم! به سوی ما توجه نما و به شهر ما قدم رنجه فرما تا آنکه شاید از برکت جناب شما، حق تعالی حق را بر ما ظاهر گرداند. نعمان بن بشیر حاکم کوفه در قصرالإماره در نهایت ذلت نشسته و خود را امیر جماعت دانسته؛ لکن ما او را امیر نمیدانیم و به امارت نمیخوانیم و به نماز جمعه او حاضر نمیشویم و در عید با او به جهت نماز بیرون نمیرویم. اگر خبر به ما رسد که حضرت تو متوجه این صواب گردیده، او را از کوفه بیرون میکنیم تا به اهل شام ملحق گردد."8 این نامه را دو پیک، با شتاب به محضر امام که آن زمان در مکه بود، رساندند.
امام حسین(ع) مسلم را برای بررسی اوضاع به کوفه فرستاد و طی پیامی خطاب به مردم کوفه، چنین نوشت: "من تمام مقصود و هدفی را که ذکر کرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود که: ما را امام و پیشوایی نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع کند. اینک، من برادرم، عموزادهام و شخص مورد اعتمادم از خانوادهی خویش- مسلم بن عقیل- را به سوی شما فرستادم و او را مأمور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد که رأی بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چیزی است که قاصدان شما گفتند و در نامههای شما نوشته شده، به خواست خدا بهزودی به سویتان خواهم آمد. به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها کسی است که به کتاب خدا حکم و عمل کند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پایبند فرمان خدا سازد. والسلام."9
سلیمان، رهبر توابین
با آنکه سلیمان در حرکت مسلم بن عقیل نیز فعالیت داشت، از یاری کنندگان امام حسین(ع) در کربلا نبود. برخی گفتهاند هنگامی که ابن زیاد از مکاتبهی مردم کوفه با امام اطلاع یافت، سلیمان و عدهای از شیعیان مانند ابراهیم فرزند مالک اشتر را زندانی کرد. در نتیجه یاران سلیمان نیز از همراهی امام حسین(ع) خودداری کردند. اما بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا گروه زیادی از آنان خود را سرزنش کرده و از اینکه امام را یاری نکردند، پشیمان شدند. آنها برای جبران این تقصیر، به رهبری سلیمان بن صرد، به عنوان توابین همقسم شدند تا به خونخواهی سومین امام قیام کرده و کشندگان او را به مجازات برسانند.
اما گروهی دیگر بر این باورند که سلیمان در آخرین لحظهها برای تصمیم نهایی در پیوستن به امام، تردید و تعلل کرد و فرصت ناب این همراهی را از دست داد. علاوه بر اینکه تردید سلیمان، مسبوق به سابقه- در جریان فتنهی جمل- است، مهمترین شاهد این ادعا سخنان سلیمان در میان گروهی از شیعیان کوفه است که پشیمان از عدم همراهی با سیدالشهداء، در خانهی او گرد آمده بودند: "با این گناه که ما کردیم، خدا را به خشم آوردیم. کسی نزد زن و فرزند خود نرود، تا خدا را خشنود سازد... ما در محضر خدا هیچ عذری نداریم. ما حسین بن علی را یاری نکردیم و چارهای جز این نیست که قاتلان آن حضرت را بکشیم. اگر چنین کردیم، شاید خداوند از ما بگذرد!"10
حاضران رهبری امر را به عهده سلیمان بن صرد گذاشتند. سلیمان نیز به شیعیان مدائن نامه نوشت و آنان را دعوت به قیام کرد؛ که آنها هم پذیرفتند. سلیمان نامههای دیگری هم نوشت و مردم را به خونخواهی دعوت کرد. عدهی زیادی دعوت او را پذیرفتند تا آنجا که در کوفه، شعار "یالثارات الحسین" به آسمان بلند شد.
مرحوم سیدجعفر شهیدی معتقد است: "خواندن حسین(ع) با چنان شور و اصراری و پذیرفتن نایب وی با چنان گرمی و هیجان و رها کردن وی در چنگ دشمن با چنان ناجوانمردی و نامردی و از همه مهمتر زبونی عراق در مقابل شام، خاطر احساساتی مردم این سرزمین را آسوده نمیگذاشت. مردم کوفه همین که شنیدند یزید مُرده و میتوانند نفسی بکشند، از نو دست به کار شدند."11
بنابراین توابین هم براى مبارزه با دشمنان اهل بیت(ع) و قاتلان شهداى کربلا و هم براى جهاد با نفس و مبارزه با شیطانهاى نفسانى و جبران قصور و کوتاهىهاى واقعه عاشورا، قیام خویش را از سال 61 قمرى آغاز و به تدریج فراگیر نمودند. سلیمان و یارانش گرچه از سال 61 تصمیم به خونخواهی گرفتند و مردم را بهطور مخفیانه دعوت به این کار میکردند اما پس از مرگ یزید و به قدرت رسیدن مروان بن حکم در شام و عبدالله بن زبیر در حجاز که اوضاع حکومت سست شد، مردم را آشکارا به این کار فراخواندند.
توّابین به رهبری سلیمان، با شهادتطلبى و کشته شدن در راه خدا، درصدد تطهیر روح خود بودند و از این راه، مىخواستند بر حکومت بنىامیه و قاتلان امام حسین(ع) بتازند و از آنان انتقام گیرند. سرانجام سلیمان با همپیمانانش در سال 65 هجری قمری، قیام کرده و با آمدن عبیدالله بن زیاد از شام به عراق، به طرف کربلا آمده و در ماه "ربیع الاخر" به قبر امام حسین علیه السلام رسیدند. در آنجا فراوان گریستند و همگی توبه کرده و از خدا آمرزش خواستند.
توابین یک شبانه روز در کربلا ماندند تا آنکه عده زیادی به آنها ملحق شدند. بعد از رسیدن به منطقهی "عین الورده" لشگر شام مقابل آنها قرار گرفته و نبرد سختی آغاز شد. در ابتدای جنگ، پیروزی با توابین بود ولی چون دائماً به لشکر شام، سپاه اضافه میشد، کمکم سلیمان با سپاهش، محاصره شدند. رجزهای سلیمان در میدان این نبرد نیز، گمان آزادی و در عین حال تردید او در همراهی با حسن(ع) را بیش از پیش تقویت میکند. مورخان نوشتهاند هنگامی که سلیمان با سپاهى سنگین از دشمن روبهرو شد، از اسب پایین آمد و غلاف شمشیرش را شکست. سپس شمشیرش را برهنه کرد و به یاران خود گفت: "اى بندگان خدا! هر کسى مىخواهد که بامداد فردا در نزد پروردگارش باشد، از گناه و جرمش توبه کند و به پیمان خویش وفا نماید، با من بیاید."
سلیمان بن صرد خزاعی در حالی که در این جنگ 93 ساله بود، توسط "حصین بن نمیر" به شهادت رسید. اندکی بعد "مسیب بن نجبه" یار دیرین او نیز شهید شد و یکی از سپاهیان شام، سر او و مسیب را نزد مروان حکم به شهر شام برد. تنها «رفاعة بن شداد بجلى» همراه با گروه اندکی از توابین، از تاریکى شب استفاده کرد و با رهاندن خود از مهلکه، به کوفه برگشت. او بعدها در قیام مختار شرکت نمود.
***
با نگاهی به این تاریخچهی فشرده از زندگانی سیاسی سلیمان بن صرد خزاعی به عنوان یکی از برجستهترین یاران ائمه علیهمالسلام میتوان دریافت که تنها دلیل عدم همراهی برخی خواص اهل حق با ولایت در مواقع حساس، دنیاگرایی، عقده و کینه، حب مقام و... نیست. بلکه گاه یک اشتباه در فهم یا لحظهای تردید و شک در پیوستن به جبههی حق، میتواند باعث غربت حق و حقیقت در جامعه شود. چه بسا هنگامی که این خواص و نخبگان به خود میآیند و از کردهی خود پیشمان میشوند، کار از کار گذشته باشد!
پینوشت:
1. رجال الکشى؛ ص 39 و جامع الرواة؛ حرف س؛ ج 1؛ ص 381/ البته اگر سلیمان از تابعین باشد، رسول خدا(ص) را درک نکرده است.
2. سیر اعلام النبلاء؛ ج 3؛ ص 395
3. وقعة صفین؛ ص 6
4. رجال الطوسى؛ ص 43
5. وقعه صفین؛ ص 519
6. سوره احزاب؛ آیه 23
7. نگاه کنید به الإمامه و السیاسة؛ صص 151 تا 163
8. الإرشاد؛ شیخ مفید؛ صص 204 و 203
9. همان
10. تاریخ تحلیلی اسلام؛ شهیدی، سید جعفر؛ ص 206
11. همان
انا لله و انا الیه راجعون
آجرک الله یا بقیه الله
امان از فتنههای آخر الزمان
این غزه همان یوسف کنعانی ماست
با دست برادران به چاه افتادست
به کدامین گناه کشته شدند؟
سیراب از باران عرفه
روز عرفه روزی است بسیار ارجمند و ویژه دعا و نیایش. در روایات بسیار سفارش شده که انسان در روز عرفه در کربلا و در کنار قبر امام حسین علیه السلام باشد. امام صادق علیه السلام میفرماید: "در روز عرفه خداوند نخست بر زائران مزار حسین علیه السلام جلوه میکند، نیازهایشان را برمیآورد، گناهانشان را میبخشاید و ... و سپس بر گردآمدگان عرفات جلوه مینماید."
میگویند در حج واجب چون حتما" امام زمان در حج حضور دارند خیلی از حجاج اگر چشم بصیرت داشته باشند حضرت را میبینند.
ولی آقا ما که لیاقت نداریم به سفر حج مشرف بشیم تا شاید در صحرای عرفات خاک زیر پایتان باشیم و از انفاس پر ثمرتان بهرهمند شویم .
مولا ما که لیاقت نداریم در حرم امامان حضرت حسین علیه السلام باشیم، در کنار ضریح شش گوشه ارباب، در کنار گودال قتلگاه باشیم و دعای عرفات بخوانیم.
ولی از همین راه دور تو را صدا میزنم، میدانم که میشنوی، میدانم که مرا میبینی، میدانم وقتی گناه میکنم از من رو برمیگردونی تا مرا نبینی ... .
ولی من یک دلخوشی دارم، من شیعه هستم و شما اهل کرامت اگر اسمی از مولا علی ببرم حتما" برمیگردید و منو نگاه میکنید ... .
میخواهم در ابریترین لحظهها فریاد بزنم و از باران عرفه سیراب شوم. دوباره کبوترهای دل با خاک عرفات تیمم میکنند. نمیدانم هرچه هست من زائر کوی حسینم، میخواهم با زمزمههای حسینی در صحرای عرفات، مُحرم درگاه خدا شوم .
"التماس دعا "
به مناسبت روز مجلس
خاطرات شهید مدرس
پول در آوردن مدرس
حاج محمد باقر کاظمى یکى از بستگان مدرس از قول سید عبدالکریم مىگوید: سید عبدالکریم تعریف مىکرده وقتى ما با سید حسن مدرس در مدرسه جده کوچک درس مىخواندیم، چند وقتى حقوق طلبگى ما نرسید و همگى بى پول شدیم، یک روز دیدم آقاى مدرس یک پول داد به یک طلبه و گفت:
برونان بگیر
طلبه دیگر رسید، یک پول هم به او داد و گفت:
برو نان بگیر.
آن وقتها قیمت یک قرص نان یک پول بود من گفتم:
شما و ما حقوقمان یکى است و همه از یک جا پول مىگیریم حالا چطور شده که ما پول نداریم و شما دارید؟!
مدرس خندید و گفت:
مگر مرد هم بى پول مىشود؟!
پرسیدم:
آخر از کجا و چطورى؟
گفت:
شب بیا حجره ما بمان تا نشانت بدهم.
شب رفتم و حجره ایشان ماندم. صبح طلوع فجر بیدارم کرد پا شدیم و نماز خواندیم آنگاه در گنجهاى را باز کرد و یک سطل بیرون کشیدو یک کلاه نمدى گذاشت سرش و گفت:
برویم.
آن موقع در اصفهان مرسوم بود که صبح زود آب حوضها را خالى مىکردند و با پا آب مىکشیدند و دوباره حوضها را پر مىکردند ما راه افتادیم توى کوچهها و داد زدیم:
آب حوض می کشیم ! آب حوضی !
بیا برویم این مرد مىخواهد آبروى ما را در دنیا ببرد؟
خانهاى صدایمان کردند. من حوض را خالى و پاک کردم و مدرس آب کشید و پر کرد. دو تا حوض خالى و پر کردیم و نفرى سه پول گیرمان آمد آن وقت مدرس رو به من کرد و گفت:
دیدى؟ این هم پول، هم مىتوانى خودت نان بخرى و هم به دو طلبه دیگر هم کمک کنى!
مدرس و چک سفیر انگلیس
نیمه شبى سفیر انگلیس با یک نفر مترجم وارد منزل مدرس شد و چکى به مبلغ 1000.000 ریال را که همراه آورده بود به مدرس داد و گفت: هر جور مىخواهى آن را خرج کن شنیدهام که پول نقد نمىگیرى از این رو چک را نیمه شب آوردهام تا قبول کنى!
مدرس به آرامى پرسید: چه؟
سفیر انگلیس گفت: چک است، ورقهاى که به محض ارائه به بانک ، وجهى را که در آن نوشته شده است به شما خواهند پرداخت.
مدرس خودش از بانیان بانک بود و چک را به خوبى مىشناخت و قصد سربسر گذراندن او را داشت.
سفیر انگلیس با تعجب به مدرس نگریست و با خود گفت: این دیگر چه جور روحانى، نماینده مجلس و سیاستمدارى است که چک را نمىشناسد!
در این موقع مدرس سر را بلند کرده و چشم در چشم سفیر انگلیس دوخته و با خنده گفت: آنها که مىگویند مدرس پول نمىگیرد درست نمىگویند، من پول مىگیریم در روز هم مىگیریم، مشروط بر اینکه طلا باشد و بار شتر باشد و ما بین نماز ظهر در مسجد سپهسالار و در حضور مردم براى من بیاورند. وقتى این حرفها را مترجم براى سفیر انگلیس ترجمه کرد سفیر با اوقات تلخى گفت: بیا برویم این مرد مىخواهد آبروى ما را در دنیا ببرد؟
تصیمیم داشتم در مورد موضوع جدید سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مطلب بنویسم ولی دیدم این مطلب بسیار زیبا و گویا است.
پس شما هم بخوانید.
گزارش «یو.اس.ای تودی» از وضع حجاب در شهرهای ایران
روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای تودی» در گزارشی به بررسی وضعیت پوشش و حجاب زنان در شهرهای مختلف ایران و قوانین مربوطه در این خصوص پرداخت.
این روزنامه در ابتدای مطلب خود نوشت: "در فرودگاه بین المللی امام خمینی تهران تابلویی به چشم می خورد که بر روی آن حک شده است: «بانوان گرامی، لطفاً قوانین پوشش اسلامی را رعایت کنید» ".
«لورا بلای» خبرنگار روزنامه آمریکایی در تفسیر این عبارت می نویسد: "تحت قوانین ایران که پس از انقلاب اسلامی به اجرا درآمد کلیه زنان از جمله بازدیدکنندگان خارجی باید سرهای خود را بپوشانند و لباس های سنگین و موقری بر تن کنند."
اما رسماً منظور از عبارت بالا پوشیدن یک چادر تمام قد (معمولاً سیاه رنگ) یا یک روسری، شلوار و مانتوی آستین بلند و سبک است.
اما در حالی که توریست های خارجی در زیر پوشش غیرمرسوم خود احساس کلافگی می کنند تعبیرهای گوناگون از پوشش قابل قبول در ایران نشانگر واقعیت های پیچیده زنان این کشور است.
در خیابان های محلات بالانشین شهرهایی چون تهران و شیراز ، زنان جوان پیگیر مدهای جدید، مانتوهای کوتاه و چسبان می پوشند، موهای آراسته آنها از روسرهای کوتاه ابریشمی شان بیرون زده و در همین حال بازدیدکنندگان خارجی، کلاه به سر و با پیراهن های کوتاه نازک هندی در انظار ظاهر می شوند.
با این حال در نقاط دیگر به ویژه در شهرهای سنتی مشهد و یزد، چادر سیاه و مقنعه (نوعی لباس که سر و شانه ها را می پوشاند) در همه جا دیده می شود.
براساس گزارش های اخیر، «پلیس اخلاقی» ایران بر تحرکات خود افزوده و اقدام به بستن مغازه های فروش مانتوهای تحرک کننده کرده و زنانی را که مرتکب تخلفاتی چون جلا دادن ناخن های خود می شوند بازداشت می کند.
چند هفته قبل گلشیفته فراهانی، بازیگر سرشناس ایرانی، زمانی که در افتتاحیه فیلم خود «مجموعه دروغ ها» به کارگردانی رایدلی اسکات با موها و بازوان عریان در نیویورک ظاهر شد جنگ و جدل های داغی در کشورش به راه انداخت.
خبرنگار «یو.اس.ای تودی» که به اصفهان سفر کرده است می افزاید: "در بخش بانوان یک رستوران در اصفهان، گنجینه ای از معماری فارسی که بازدیدکنندگان داخلی و خارجی را به خود جذب می کند، گروه سه نفری از زنان روسری های خود را درآورده و از یکدیگر عکس می گیرند. زمانی که آنها یک آمریکایی را ملاقات می کنند، یکه می خورند و از وی می پرسند چرا در میان این همه کشور ایران را انتخاب کرده است؟"
آنها با اشاره به روسری خود که موقتاً آن را درآورده اند خطاب به فرد آمریکایی می گویند: "چگونه می توانی این روسری را تحمل کنی؟!"
این در حالی است که چند روز بعد یک توریست از فروشنده جوانی در شهر کرمان سئوال می کند که آیا از اینکه مجبور به پوشیدن چنین لباسی شده، ناراحت نیست که زن فروشنده جواب می دهد: "اصلاً، با این لباس احساس آرامش بیشتری می کنم."
زنان ایرانی در قسمت عقب اتوبوس ها سوار می شوند (در تهران می توانند از خودروها، تاکسی ها و یک پارک عمومی مختص زنان نیز استفاده کنند)، در همین حال آنها رانندگی می کنند، تجارت می کنند، در پارلمان نماینده دارند و بیش از نیمی از جمعیت دانشگاهی را تشکیل می دهند.
در ماه اکتبر سازمان ملل در گزارشی مدعی قوانین تبعیض آمیز و خشونت های جنسی گسترده علیه زنان این کشور شد و در همان ماه یک دانشجوی ایرانی – آمریکایی که در حال تحقیق بر روی پروژه دانشگاهی خود درباره پیشرفت حقوق زنان ایرانی بود در این کشور بازداشت شد.
ریاحی، نماینده یک بنگاه مسافرتی در زوریخ سوئیس که 25 سال قبل ایران را ترک کرد و اکنون راهنمای تورهای گردشگری به کشورش (ایران) است می گوید: "در سال 1935 حاکمان ایران دستور ممنوعیت چادر و سایر پوشش های سنتی در ملاعام را صادر کردند به طوری که زنان ایرانی برای شش ماه خانه خود را ترک نکردند."
وی می افزاید: "امروز گرایش به افراط به نقطه دیگری متمرکز شده اما مسائل بسیار مهم تری از حجاب وجود دارد."
هر دم از این باغ بری میرسد؛
خواهر شیرازی اوباما
این خانم 51 ساله، متولد شهر شیراز در ایران و از دوستان نزدیک خانوادگی اوباماست . پدرش، از اولین پزشکان بیمارستان نمازی شیراز بوده است. او خاطراتش از زندگی در ایران را، «خاطراتی بسیار شیرین» توصیف میکند.
عصر ایران- روزنامه دیلی تلگراف چاپ لندن در گزارشی به معرفی «والری جارت»، مشاور نزدیک اوباما که به تازگی به عنوان یکی از اعضای تیم انتقال قدرت وی در کاخ سفید منصوب شده است، پرداخت.
این روزنامه نوشت: "«والری جارت»، دوست نزدیک و معتمد رییس جمهور جدید آمریکا که به لقب «خواهر بزرگ اوباما» شهرت دارد، هم اکنون در حال رهبری نسل جدیدی از سیاه پوستان پرنفوذ است که برای به دست گرفتن قدرت در واشنگتن آماده می شوند."
اوباما در یکی از اولین انتصابات خود، خانم «جارت» 51 ساله را به عنوان یکی از اعضای تیم انتقال قدرت خویش برگزید. این تیم وظیفه نظارت بر بررسی نامزدهای کابینه و تدارک اولین اقدامات اساسی دولت جدید را برعهده دارد.
این خانم 51 ساله، متولد شهر شیراز در ایران و از دوستان نزدیک خانوادگی اوباماست که برای سال ها بازیگر مهمی در جامعه سیاه پوستان شیکاگو بوده است.
«جارت» در امر تجارت و سرمایه گذاری ملک، دستی بر آتش دارد و 17 سال دوست و مشاور نزدیک اوباما بوده است به نحوی که گفته می شود در زمان صحبت کردن درباره رئیس جمهور جدید آمریکا «احساساتی» می شود و همچنین از او به عنوان «طرف دیگر ذهن اوباما» یاد می کنند.
به علاوه به خاطر نزدیکی بسیار به اوباما، لقب «خواهر بزرگ اوباما» را بر وی نهاده اند.
این خانم به حدی به اوباما نزدیک است که می تواند پیش بینی کند اوباما برای شام چه چیزی را دوست دارد و شام یک شنبه گذشته را نیز با رییس جمهور جدید صرف کرده است.
خانم «جارت» تجربه ای در مناصب دولتی واشنگتن ندارد اما به عنوان یک رقیب جدی برای احراز پست های کابینه از جمله وزارت مسکن و حمل و نقل یا حتی مشاور ارشد کاخ سفید محسوب می شود.
توزیع رایگان نستله در دانشگاههای مشهد
شرکت نستله از شرکتهای حامی رژیم صهیونیستی در دانشگاه غیر انتفاعی توس مشهد اقدام به توزیع رایگان نسکافه به همراه بروشورهای تبلیغاتی این شرکت نمود. شعار تبلیغاتی بزرگی که در بنرهای تمام قد این شرکت به چشم می خورد عبارت است از: "با ما باش!"
به گزارش برنا، شرکت نستله از شرکتهای حامی رژیم صهیونیستی در دانشگاه غیر انتفاعی توس مشهد اقدام به توزیع رایگان نسکافه به همراه بروشورهای تبلیغاتی این شرکت نمود. شعار تبلیغاتی بزرگی که در بنرهای تمام قد این شرکت به چشم می خورد عبارت است از: "با ما باش!"
دانشجویان میگویند: متاسفانه مسئولان امر توجهی به اعتراضات نشان نمی دهند و دانشجویان را وادار به مداخله مستقیم می نمایند. طبق تبصره ماده 8 قانون حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین مصوب سال 1371، وزارت خارجه موظف است لیست شرکتهای حامی یا وابسته به رژیم صهیونیستی را تهیه کرده و گزارش آنرا به دولت و مجلس ارائه دهد تا اقدام مقتضی از سوی آنان به عمل آید.
به راستی چه نیاز مبرمی به استفاده از این محصولات وجود دارد در حالیکه جایگزینهای بسیار مناسبی برای آنها وجود دارد. بسیاری از مردم به دلیل ناآگاهی یا عدم اطلاع از اهمیت موضوع، از این محصولات استفاده می کنند که البته تقصیر اصلی را متوجه آنان نیست بلکه مقصر اصلی ماجرا، دولت و مجلس هستند. با توجه به جهتگیریهای شجاعانه دولت نهم و شخص ریاست جمهور در رابطه با رژیم غاصب اسرائیل، به نظر می رسد برخی خلاءهای قانونی مانع از برخورد دولت می شود.
گذشته از سودی که از سوی نماینده این شرکتها در ایران نصیب سران اصلی این کمپانی می شود تا به جنایتهای وحشیانه خود در فلسطین اشغالی بپردازند، افشا شدن صهیونستی بودن این شرکتها در عین مصرف آن توسط مردم ما، موجب ایجاد نوعی بی تفاوتی و بی مسئولیتی در میان آنان می شود که این خطرناکترین جنبه حضور آنان در ایران است.
بنا بر این گزارش، طبق یکی از پروتکلهای فاش شده یهود، سران صهیونیست به دنبال آن هستند تا نسل جوامع غیر یهودی را که از نظر آنها نژاد ویژه به حساب نمیآیند، از طریق صادرات مواد غذایی آلوده و دستکاری شده ژنتیکی به تدریج نابود یا حداقل ضعیف و ناتوان نمایند.