سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

سید مهدی قوام و زن روسپی

نافذ/چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش.جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن…
حاج مرشد، پیرمرد 50 ، 60 ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…*زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند…
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را می‌بینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوب‌الیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی می‌کند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند.
به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه می‌افتد.
حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!…
زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است…
تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نه ایست!…
سید به حاجی ملحق می‌شود و دور…
انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد…*چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد،
نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی.
زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد
که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…
آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است…سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه 40 تهران ـ

یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،
به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.
زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…


نوشته شده در  یکشنبه 91/2/17ساعت  5:25 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

امام  به علامه مصباح فرمودند همین الان باید دانشجوهایت را زیاد کنی
به گزارش نافذ  به نقل از سایت مشرق حجت الاسلام نبویان  گفت: ایشان (علامه مصباح ) چهار سال قبل از انقلاب به فکر افتاد که باید طلبه را با علوم جدید آشنا کند و باید با زبان روز آشنا باشد و انگلیسی را یاد بگیرد، اقتصاد مدرن را بفهمد، جامعه‌شناسی دانشگاهها را بداند؛ اگر نیاز است باید دانشجو به خارج فرستاد، باید همایش مشترک گذاشت تا به بعد از انقلاب می‌رسد و امام (ره) با تیزبینی از آیت الله مصباح حمایت کرد.
آقای رحیمیان که در دفتر امام (ره) بود، نقل می‌کرد: یک زمانی از اینجا و آنجا به دفتر درخواست ارسال کرده بودند و برای موسسه‌هایشان بودجه می‌خواستند؛ امام (ره) از این موضوع و کثرت درخواست ها ناراحت بودند و در همین فضا، نامه آیت الله مصباح رسید که موسسه ای داریم و اگر صلاح می‌دانید بودجه دهید. تا نامه ایشان آمد، امام آیت الله مصباح را خواستند و ایشان برای امام روال موسسه را توضیح دادند. امام هم به علامه فرمودند همین الان باید دانشجوهایت را زیاد کنی، در حالی که موسسه فقط تا تیر ماه جذب داشت و آن موقع آبان بود.
تا وقتی امام زنده بودند بیش از نود درصد بودجه را تقبل می‌کرد. زمینی را هدیه کرد و دولت را موظف کرد هزینه ساخت آن را بدهد؛ به همین دلیل هم اسم موسسه امام خمینی شد. اصلا رئیس این موسسه آیت الله مصباح نیست، این موسسه متعلق به رهبر است. در زمان امام متلعق به رهبر بود، الان هم متعلق به رهبری است.
حقوق اعضای هیئت علمی موسسه امام خمینی (ره) را دفتر آقا می‌دهد. بخشی کمی از بودجه، شاید ده درصد از دولت گرفته می‌شود. در دوران آقای احمدی نژاد، وزیر علوم آمد موسسه پیش حاج آقا که چرا از ما بودجه نمی‌گیرید؟ حاج آقا فرمود: اگر می‌خواهید بودجه بدهید، بدهید دفتر آقا تا از آنجا برای موسسه بیاید، ما از شما بودجه نمی‌خواهیم.
آیت الله مصباح را مقام معظم رهبری به عنوان رئیس موسسه نصب کرده اند؛ چون موسسه مال رهبر است، لذا برنامه‌ریزی شده بود. امام خیلی جدی پشت سر قضیه بود، الان هم آقا حمایت می‌کنند.

نوشته شده در  یکشنبه 91/2/17ساعت  1:48 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب:کتابی برای تمام فصول

 مقام معظم رهبری : کتاب او همان چیزی بود که دنبالش می‌گشتم


در مورد آقاى آذر یزدى  الآن اطلاع دادند ایشان در این جلسه نشسته‌اند و ظاهراً بیمار هم بودند و با حال بیمارى زحمت کشیده‌اند و آمده‌اند. من چندى پیش در یک برنامه‌ى تلویزیونى دیدم که از ایشان تجلیل کرده بودند. من با اینکه وقتم هم کم است، از وقتى تلویزیون را روشن کردم و دیدم که از ایشان دارد تجلیل مى‌شود، پاى آن برنامه نشستم، صحبت‌هاى خود ایشان را هم گوش کردم. ایشان در آنجا مى‌گفتند که در طول آن سال‌هاى پیش از انقلاب هیچ‌ کس کمترین تشکرى، تقدیرى از این مرد زحمتکش و خدوم نکرده. آن برنامه را که من دیدم، نکته‌اى در ذهنم بود و دلم خواست که آن را یک‌ وقتى به ایشان بگویم، فکر مى‌کردم دیگر امکان ندارد و عملى نیست؛ کجا حالا ما آقاى آذریزدى را زیارت کنیم! حالا تصادفاً امشب ایشان اینجا هستند. آن نکته این است که من خودم را از جهت رسیدگى به فرزندانم، بخشى مدیون این مرد و کتاب این مرد مى‌دانم. آن‌وقتى که کتاب ایشان درآمد- اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آن‌وقتى که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ «قصه‌هاى خوب براى بچه‌هاى خوب»- من رفتم تورق کردم. بچه‌هاى ما داشتند به دوران مُراهقى- یعنى نزدیکى به بلوغ- مى‌رسیدند، دوره هم دوره‌ى طاغوت بود و همه‌ى عوامل در جهت گمراه‌سازى ذهن و دل جوان حرکت مى‌کرد. من دلم مى‌خواست چیزى باشد که جوان‌هاى ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلى بود. بنده فهرست پیشنهادى کتاب مى‌نوشتم و بین جوان‌هاى دانشجو و دانش‌آموزهاى سطوح بالاى دبیرستان‌ها پخش مى‌شد، اما براى بچه‌هاى کوچک، دست‌مان خالى بود، تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددى، از دو سه جهت، همان چیزى است که من دنبالش مى‌گردم. به نظرم دو جلد یا سه جلد آن‌ وقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینکه جلد پنجم به نظرم یا ششم- حالا درست نمى‌دانم، یادم نیست- درآمد؛ بتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه کردم و براى فرزندانم خریدم. نه فقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فامیلى و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندى داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفى کردم. خواستم این حق‌شناسى را من به نوبه‌ى خود کرده باشم. ایشان یک خلئى را در یک برهه‌ى از زمان براى زنجیره‌ى طولانى فرهنگى این کشور پر کردند. این کار، با ارزش است. خداوند از شما- آقاى مهدى آذریزدى!- این خدمت را قبول کند و مأجور باشید. این ستایش‌هاى زبانى و این‌ها، اجر کارهائى که با اخلاص انجام گرفته باشد، نمى‌شود؛ اجر کار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع نخبگان استان یزد 15/ 10/ 1386


نوشته شده در  یکشنبه 91/2/17ساعت  1:31 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

روز بیستم فروردین ماه 1372 ، منطقه عملیاتی «فکه» واقع در مناطق مرزی خوزستان ، شاهد انفجاری بود که به دو نفر از گروه مستند سازان روایت فتح منجر گردید. هر دویِ این عزیزان تا آن روز در میان عموم مردم کشور ناشناخته بودند اما یکی از آنان در سال های آینده به یکی از پرآوازه ترین شخصیت های تاریخ انقلاب اسلامی تبدیل شد و در جایگاه ده شخصیتِ اول نظام جمهوری اسلامی (به لحاظ میزان شناخته شده بودن در افکار عمومی) که توفیق شهادت را به دست آورده اند قرار گرفت اما شهید دیگرِ روز بیستم فروردین ، اندک اندک فراموش شد و کار به جایی رسید که در سالگرد شهادتشان ، دیگر هیچ نامی از او برده نمی شود.
این شهید عزیز که او را باید همسفرِ آخرین سفر شهید آوینی دانست ، مهندس محمدسعید یزدانپرست نام دارد. در توصیف میزان مظلومیت و گمنامی شهید یزدان پرست همین بس که ما در نوزدهمین سالگرد شهادت او ، هیچ مطلب مفیدی برای معرفی ایشان به دست نیاوردیم .
 
روحمان با یادش شاد

 


نوشته شده در  سه شنبه 91/1/22ساعت  4:48 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

نباید انقلاب دست سفید پوستها بیافتد!!!

وبلاگ سه کماندو در جدیدترین مطلب خود مطلبی از حسن رحیم پور ازغدی منتشر کرده است.
در این مطلب به نقل از استاد رحیم پور آمده است:
بعد از قطعنامه، ما داشتیم بر می گشتیم. داخل اتوبوس یکی از رزمنده ها می گفت حزب اللهی ها 3 تیپ اند:
سرخ پوست، سفید پوست و سیاه پوست.
سیاه پوست ها ماییم که هشت سال در منطقه اصلا تصور اینکه جنگ تمام میشود و ما زنده می مانیم، نداشتیم.سقف خانه ما تار عنکبوت می بست. یک نفر نبود تار عنکبوت ها را پاک کند. هر بار می رفتیم خانه دوباره بچه هایم من را نمی شناختند، خانمم از من رو می گرفت، دوباره باید عقد می خواندیم. چون دور بودیم. باید می نشستیم مثل اول ازدواج با هم آشنا می شدیم. الان که جنگ تمام شده و داریم بر می گردیم، نمی دانم دارم کجا می روم و چه کار می کنم.
دسته دوم سرخ پوست هستند. می گفت شماها طلبه اید، دانشجویید، عقب جبهه زندگیتان را می کنید و درستان را می خوانید. موقع عملیات ها منطقه می آیید. اگر شهید شدید، بردید و اگر هم ماندید، دوباره سر کارتان بر می گردید.
می گفت یک عده حزب اللهی سفید پوست هم داریم که اینها خط مقدمشان اهواز است. اینها دعای کمیل و نماز جمعه هایشان را مرتب شرکت می کنند. یقه شان را هم تا بالا می بندند. سه تا انگشتر عقیق هم دارند. مستحبات را هم رعایت می کنند ولی حاضر نیست اسلحه دستش بگیرد و برود استقبال شهادت.
گفت حالا که باید برگردیم، بدبختی آن است که سرنوشت سیاه پوست ها هم دست سفید پوست هاست. ما باید مراقب باشیم سرنوشت انقلاب دست سفید پوستها نباید بیفتد، هر چه هم آدمهای خوبی باشند. وقتی اینجور رئیسها می خواهند برای افکار عمومی تصمیم بگیرند، مصیبت شروع میشود. کسانی که هزینه ای نپرداختند و نمی پردازند. نه اینکه قبلا نپرداخته اند و بعدا می پردازند، بعدا هم اگر پیش بیاید، نمی پردازند. این همان تبدیل ارزش به کلیشه است. نمی گویم با سفید پوست ها باید درگیر شد ولی نباید زمام امور را به دست شان داد.


نوشته شده در  شنبه 89/5/9ساعت  4:48 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

 چهار نفر در کویت به اتهام دیوار نویسی عبارت خلیج فارس بازداشت شدند

خلیج فارس

به گزارش نافذ، عصر ایران به نقل از روزنامه الوطن چاپ کویت نوشت: نیروهای امنیتی کویت چهار نفر از افراد بدون تابعیت معروف به" بدون" را بازداشت کردند که به دیوار نویسی عبارت صحیح خلیج فارس در کویت اقدام کرده بودند.
تعدادی از مردم ساکن در کویت همچنان تابعیت هیچ کشوری را ندارد و به همین دلیل، "بدون" خطاب می شوند.
این افراد بر روی تاسیسات برق، مدارس و ساختمان های دولتی دو منطقه حولی و السالمیه شهر کویت اقدام به دیوار نویسی کرده بودند.
براساس این گزارش، یک نفر از اشخاص بازداشت شده اقدام به دیوار نویسی می کرد که پس از بازداشت با ارائه اطلاعاتی منجر به بازداشت سه نفر دیگر نیز شد.
این افراد هم اکنون تحت بازجویی قرار دارند تا دلایل اقدامات و حامی و تحریک کننده احتمالی آنها نیز مشخص شود .
پیش از این ولید طباطبایی نماینده افراطی پارلمان کویت با اعلام گسترش دیوار نویسی عبارت خلیج فارس در کویت از مقامات وزارت کشور کویت خواسته بود با عوامل این اتفاقات به شدت برخورد کنند.
وی همچنین از نوشتن عبارت خلیج فارس در تاسیسات برقی نزدیک کاخ نخست وزیری کویت نیز پرده برداشت.
چندی قبل نیز فرد یا افراد ناشناسی تابلو خیابان خلیج عربی شهر کویت را به خلیج فارس تغییر دادند.

نوشته شده در  چهارشنبه 89/4/30ساعت  6:30 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

توهین به قرآن ؛ اینبار کلیسا

مسئولان یک کلیسا درآمریکا، در ادامه سیاست اسلام ستیزی در غرب، خواستار نامگذاری روز 11 سپتامبر به عنوان «روز جهانی سوزاندن قرآن» شدند.
 

قرآن 

به گزارش نافذ، پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبری «العالم» به نقل از پایگاه اینترنتی «الحوار نت» نوشت: این درخواست ضداسلامی با مخالفت گسترده محافل سیاسی و اسلامی روبه رو شده است و این محافل در واکنش به این درخواست، بر توزیع گسترده قرآن کریم در طول ماه مبارک رمضان تاکید کرده‌اند.
کشیش «تیری جونز» مسئول کلیسای «مرکز ارتباطات جهانی الیمامه» درایالت فلوریدای آمریکا و نویسنده کتاب «اسلام از شیطان است»، از پیروان خود خواسته است تا با آنچه که بزعم خود آن را «شر اسلام» نامیده، مقابله کنند.
وی مدعی شده است: «قرآن، انسان‌ها را به سوی جهنم راهنمایی می‌کند بنابراین باید آن را درمکانش که آتش است، قرار داد».
این کلیسا که در شهر جکسون ویل در ایالت فلوریدا قرار دارد، درپایگاه اجتماعی «فیس بوک» صفحه‌ای تحت عنوان «روز جهانی سوزاندن قرآن» ایجاد و اقدامات زیادی را علیه دین اسلام اجرا کرده است ازجمله اینکه در مراسم و مناسبت‌های عیدهای میلاد (مسیح) عباراتی توهین آمیز بر روی دیوارهای این کلیسا نوشته بودند.
این کلیسا اعلام کرده است که هدف از نوشتن این گونه عبارات ضد دین اسلام بر روی دیوارها، رساندن پیام اسلام ستیزی به پیروان خود به هرشیوه ممکن است".
در همین حال «رفعت فکری» مسئول کلیسای انجیلی در مصر مخالفت خود را با خواسته جونز و اهانت به هر یک از ادیان آسمانی اعلام کرد و خواستار احترام این کلیسا به همه ادیان آسمانی شد.
وی تصریح کرد: «جونز و امثال وی، از آزادی موجود در آمریکا سوء استفاده می‌کنند و دیگران را به چنین افکار عجیب و غریبی فرا می‌خوانند».
رفعت فکری درباره تفکرات کلیسای انجیلی در مصر و همتای آن در آمریکا گفت:در کلیسای انجیلی در آمریکا صدها نفر از طوایف مختلف و با افکار افراطی فعال هستند اما کلیسای مصر همواره از این گونه تفکرات مبرا بوده و با اینگونه افکار افراطی که برخی‌ها در آمریکا مروج آن هستند، مخالف است.
وی دوری از تفکرات افراطی و پیروی از تعالیم کتاب مقدس و حضرت عیسی مسیح (ع) را به پیروان دین مسیح توصیه کرد.
شورای روابط آمریکایی - اسلامی هم در بیانیه‌ای از مسلمانان آمریکا خواست تا با شرکت در طرح توزیع قرآن در میان همسایگان خود، مسئولان دولتی و خبرنگاران در طول ماه مبارک رمضان، به درخواست افراطی کلیسای آمریکایی واکنش نشان دهند.


نوشته شده در  چهارشنبه 89/4/30ساعت  6:5 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

گزیده ای از پیام رهبر کبیر انقلاب به مناسبت پذیرش قطعنامه 598

 

...خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند! خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند! آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش رو داریم. ... 

598

...من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم و نکته ای که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته اند...

...شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده‌ام. عزیزانم، شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم. خداوندا، تو می دانی که ما سر سازش با کفر را نداریم. خداوندا، تو می دانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویی ، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا، تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیةاللّه - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسیدن به خودت جبران فرما...

...فرزندان انقلابی ام، ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد. می دانم که به شما سخت می گذرد، ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست، مگر برای این خادمتان اینگونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است...

...من به صراحت می گویم ملیگراها اگر بودند، به راحتی در مشکلات و سختیها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز می کردند، و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه های صبر و مقاومت را یکجا می شکستند و به همه میثاقها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا می زدند...

 


نوشته شده در  یکشنبه 89/4/27ساعت  2:38 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

چند دقیقه خورشید اینجا تابید و رفت...

به بهانه 24 تیر سالروز تولد مقام معظم رهبری

آیت الله بهاءالدینی 

روزی بعد از ملاقات حضرت آقا با آیت‌الله بهاءالدینی از ایشان می‌پرسند که آیا دیروز مقام معظم رهبری به اینجا آمده بود؟ ایشان در جواب می‌فرمایند: بله چند دقیقه خورشید اینجا تابید و رفت، او چون خورشید دارای خیر و برکات است.
قبل از ریاست جمهوری، روزی آقا به بیت حضرت آیت‌الله العظمی بهاءالدینی می‌روند. آقای بهاءالدینی می‌فرماید: "خورشید لحظه‌ای تابید و رفت. " زمانی برای امضای قائم مقامی رهبری، خدمت حضرت آیت‌الله بهاءالدینی می‌رسند، ایشان امضا نمی‌کنند. هر چه از فرستادگان آقای منتظری اصرار از ایشان انکار، تا آنجا که خود آقای منتظری شخصاً خدمت ایشان می‌رسد و تمام کتاب‌هایی را که درباره ولایت فقیه نوشته است، جلوی روی آقای بهاءالدینی می‌چیند. آیت‌الله بهاءالدینی تمام کتب را جمع می‌کنند و به آقای منتظری می‌گویند: "ولایت‌فقیه نوشتنی نیست، فهمیدنی است. " بعد که از ایشان می‌پرسند: آقا چرا ایشان را تأیید نکردید، مگر شخص دیگری هم می‌تواند؟ می‌فرمایند: نظر ما سیدعلی خامنه‌ای است. آقای بهاءالدینی فرموده است: "البته هیچ کس حاج‌آقا روح‌الله نمی‌شود، ولی آقا سیدعلی خامنه‌ای حقیقت ولایت‌فقیه هستند و رهبر. از همه به امام نزدیک‌تر است. کسی که ما به او امیدواریم، آقای خامنه‌ای است. شما از ما قبول نمی‌کنید، ولی این دید ماست، نزد ما محرز است آقا سیدعلی خامنه‌ای رهبر آینده هستند. "
یکی از روزها که حضرت آقا تشریف برده بودند به جمکران، حدود ساعت دو شب به حضرت آیت‌الله العظمی بهاءالدینی خبر می‌دهند که آقا صبح بعد از نماز می‌خواهند تشریف بیاورند منزل شما. تیم حفاظت ساعت چهار صبح برای آماده کردن شرایط به منزل ایشان می‌روند که متوجه می‌شوند آقای بهاءالدینی، پیرمرد نود ساله جلوی در خانه ایستاده‌اند. می‌گویند: آقا چرا با این کهولت سن اینجا تشریف دارید؟ ایشان می‌فرمایند: برای دیدن رهبر بزرگ انقلاب، من از همان ساعتی که شما زنگ زدید آمده‌ام استقبال.


نوشته شده در  پنج شنبه 89/4/24ساعت  11:0 صبح  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

یادداشت رهبرانقلاب درباره مناجات شعبانیه
 

و اینک شعبان المعظم، آغاز ماهی با یادمان‌هایی عظیم! آکنده از عطر نام‌هایی شریف، سرشار از ساعاتی عاشقانه و لبریز از دقایقی عارفانه! شعبان؛ ماه نور، ماه فجر، ماه انتظار! شعبان، شکوه شکوفایی امامت! شعبان، بهار همیشه سبز ولایت! شعبان، ماه عشق، ماه شور، ماه دعا!

 حضرت آیت‌الله‌ العظمی‌ خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در یادداشتی به تاثیرات مناجات شعبانیه پرداخته‌اند که متن این یادداشت در پی می‌آید:

"بسم‌الله الرحمن‌الرحیم"

« دعا، وسیله‌ى مؤمن و ملجأ مضطر و رابطه‌ى انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است، و بشر بى‌رابطه‌ى روحى با خدا و بدون عرض نیاز به غنى بالذات، در عرصه‌ى زندگى سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛ " قل ما یعبؤا بکم ربىّ لولا دعاؤکم"»

« بهترین دعا آن است که از سرمعرفتى عاشقانه به خدا و بصیرتى عارفانه به نیازهاى انسان انشا شده باشد، و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (صلّى‌اللَّه‌علیه واله‌وسلّم) و اهل‌بیت طاهرین او - که اوعیه‌ى علم پیامبر(ص) و وراث حکمت و معرفت اویند - مى‌توان جست. ما بحمداللَّه ذخیره‌یى بى‌پایان از ادعیه‌ى مأثوره‌ى از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) داریم که انس با آن، صفا و معرفت و کمال و محبت مى‌بخشد و بشر را از آلایشها پاکیزه مى‌سازد.»

« مناجات مأثوره‌ى ماه شعبان - که روایت شده اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بر آن مداومت داشتند - یکى از دعاهایى است که لحن عارفانه و زبان شیواى آن، با مضامین بسیار والا و سرشار از معارف عالى‌یى همراه است که نظیر آن را در زبانهاى معمولى و محاورات عادى نمى‌توان یافت و اساساً با آن زبان قابل ادا نیست. این مناجات، نمونه‌ى کاملى از تضرع و وصف حال برگزیده‌ترین بندگان صالح خدا با معبود و محبوب خود و ذات مقدس ربوبى است. هم درس معارف است، هم اسوه و الگوى عرض حال و درخواست انسان مؤمن از خدا.»

« مناجاتهاى پانزده‌گانه که از امام زین‌العابدین حضرت على‌بن‌الحسین(علیه‌السّلام) نقل شده، گذشته از خصوصیت بارز دعایى مأثور از اهل‌بیت(علیهم‌السّلام)، این مزیت را داراست که به مناسبت حالات مختلف مؤمن، مناجاتها را انشا فرموده است.»

« خداوند به همه توفیق استفاضه و خودسازى به برکت این کلمات مبارک را عنایت فرماید.»


نوشته شده در  پنج شنبه 89/4/24ساعت  10:28 صبح  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()

   1   2   3   4   5   >>   >