سرگذشت عبرت‏آموز یک کارآفرین

باور نمی کنم رفته باشی ...!

اولین باری که شنیدم «سید علی معین شیرازی» به خارج مهاجرت کرده، اصلا باورم نشد. به ناقل خبر گفتم: حتما اشتباه می کنی، لابد برای تجارت یا ادامه تحصیل رفته... گفت: نخیر، با زن و بچه اش رفته برو تحقیق کن... تحقیق کردم، با کمال تعجب خبر درست بود.
«سید علی معین شیرازی» ، یکی از بهترین هم دوره ای های مدرسه ام بود. یکی از بهترین ها که نه، قطعا بهترین بود. آن هم در مدرسه راهنمایی مدرس و دبیرستان شهید چیت چیان تهران که در دهه 60 از اقمار دبیرستان علوی محسوب می شد و شاگردانش را از میان داوطلبان با معدل بالا و پس از گزینش های سخت علمی- عقیدتی انتخاب می کرد.  سید علی معین شیرازی بهترین دانش آموز چنین مدرسه ای بود. با وجود انبوه بچه خرخوان ها ی مدرسه ما همیشه شاگرد اول بلا منازع بود. آن هم معمولا با معدل 20.
علی هم در ورزش خیلی عالی بود، هم در قرائت قرآن، هم در فیزیک و شیمی و جبر و هندسه و مثلثات و هم در شعر و ادبیات و هم در همه فعالیت ها و مناسبت های مذهبی، عقیدتی و سیاسی. برای خودش یک پدیده استثنایی بود. در سال های 66 و 67 هم که من از مدرسه چیت چیان رفتم، شنیدم که با وجودی که سن هم دوره ای های ما به جنگ قد نمی داد، جبهه هم رفته بود... .
با این سابقه ذهنی از سید علی معین شیرازی، وقتی شنیدم او با خانواده اش به خارج مهاجرت کرده، سخت یکه خوردم و به ناقل خبر گفتم: هر کسی را بگویی رفته، باور می کنم ولی معین شیرازی را نه.

سید علی معین شیرازی؟   فرزند یکی از روحانیون بلند پایه جمهوری اسلامی و حزب اللهی ترین دانش آموز دبیرستان چیت چیان؟!... نه، غیر ممکن است او هم مهاجرت کرده باشد.

آخرین باری که علی را دیدم، روی پل سیدخندان بود. ساعت 7 عصر یکی از تابستان‌های سال 75. از سر کارم به خانه برمی گشتم که پژوی 504  سبز رنگی روی پل توجهم را جلب کرد. شبیه همان پژویی بود که حاج آقای معین شیرازی در آن سال های دهه 60 با آن به مدرسه ما می آمد. اتفاقا همان پژوی سبزرنگ را چند ماه پیش دم در مسجد محله مان هم دیده بودم و بعدا فهمیدم حاج آقای معین شیرازی چند شبی در مسجد صاحب الزمان اختیاریه سخنرانی می‌کرده است... بگذریم.
آن روز عصر روی پل سید خندان دقت کردم و دیدم این پژو، همان پژوی حاج آقای معین شیرازی است و اتفاقا علی هم رانندگی می کند. بوق زدم. پایین پل در حاشیه خیابان رسالت سلام و احوالپرسی و ماچ و بوسه و از بچه هایی که مدتها بود هر کدام ازشان بی خبر بودیم، سراغ می گرفتیم...
آن روز وقتی از سید علی شنیدم که به همراه یکی دیگر از مخ های مدرسه چیت چیان، یک کارگاه تولید UPS زده و کارشان هم گرفته خیلی خوشحال شدم. بویژه که آن روزها مشغول نوشتن پایان نامه ام درباره خصوصیات «کارآفرینان» بودم و این سؤال خیلی برایم جدی بود  که چرا جوانان مستعد ایرانی مانند آکیو موریتا یا هنری فورد یا توماس ادیسون، در ایران رشد نمی کنند...

 بعد از آن عصرگاه تابستان 75، هر وقت می شنیدم یک کارآفرین برجسته ایرانی خط تولید را رها کرده و به گوشه ای خزیده و یا راه کانادا و استرالیا را پیش گرفته با خودم می گفتم عیبی ندارد، علی معین شیرازی و معین شیرازی ها هستند و هستند جوانان پرامید و پراستعدادی که با دردسرهای تولید، میدان را خالی نمی کنند...
به همین دلیل بود که وقتی خبر رفتن معین را شنیدم باور نکردم و نخواستم باور کنم. با زحمت شماره اش را در انگلستان پیدا کردم و تماس گرفتم. گفتم باور نمی کنم رفته باشی... گفت: نمی دانی چه ها کشیدم، در این ادارات دولتی چه ها دیدم...، چقدربین این اداره و آن اداره و این بانک و آن بانک پاسکاری شدم، چقدر پشت در اتاق مدیر کل صنایع استان گیلان منتظر ماندم(ظاهرا کارخانه شان را در گیلان احداث کرده بودند) و چقدر با قوانین و مقررات مبهم و متناقض و قابل تفسیر گلنجار رفتم و چقدر با درخواست رشوه و پورسانت روبرو شدم و چقدر و چقدر و چقدر... مگر یک آدم چقدر می تواند مشکلات را تحمل کند؟
 می خواستم سرزنش‌اش کنم... می خواستم بگویم تو نباید می بریدی... می خواستم بگویم در ذهن من، تو نماد جوان نخبه و تحصیل کرده و «کارآفرین» ایرانی بودی... اما دیدم در مملکت غربت بنده خدا را پای تلفن ناراحت نکنم. پیشنهاد کردم وقتی برای سر زدن به اقوامش به تهران آمد، وقتی بگذارد تا یک مستند تلویزیونی از سرگذشت تحصیلی و کاری اش در ایران بسازم... قبول کرد و خداحافظی کردیم.

*          *         *

این روزها هر کدام از سیاستگذاران اقتصاد ایران؛ برنامه ای برای نجات آن دارد. یکی می خواهد با اجرای بند ج سیاست های کلی اصل 44، انقلاب اقتصادی ایجاد کند!، دیگری می خواهد با توزیع تسهیلات اشتغالزا میان طرح های زودبازده و کارآفرین، موجی از اشتغال و کار در سراسر کشور راه بیندازد، دیگری با سهام عدالت و ...
برادران محترم تصمیم ساز! متولیان محترم اقتصاد ایران که در خیرخواهی و حسن ظن شما تردید نداریم؛ گیریم با سهام عدالت و اجرای بند ج سیاست های کلی اصل 44 ، همه کارخانه های دولتی را هم واگذار کردید...، برخلاف گذشته، بی زدوبند هم واگذار کردید...؛ با این همه «قوانین و رویه های ضد تولید»، با این بانک های فشل، با این «فساد» موجود در سیستم، با این دیوانسالاری فلج کننده دولتی و ... چه کسی قرار است و چه می تواند این کارخانه ها و بنگاه های واگذارشده را درست و کارآمد اداره کند؟
واقعا چند «سیدعلی معین شیرازی» دیگر باید از این کشور فرار کند تا چرت نظام تصمیم گیری اقتصاد ما پاره شود و موانع بی شمار ضد تولیدی را از پیش پای کارآفرین ایرانی بردارد؟ 


نوشته شده در  دوشنبه 85/8/29ساعت  2:38 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()