به مناسبت شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س)
راز آن قبر مخفی و این انفجار!
به علت اهمیت موضوع و با پوزش از محضر بی بی دو عالم و فرزندش حضرت صاحب الامر و الزمان، بخشی از فیلم ضرب و شتم دانشجویان دختر در روبروی سفارت انگلیس را که به صورت خودجوش و در اعتراض به برگزاری مراسم تولد ملکه انگلیس در ایام فاطمیه و حزن و اندوه شیعیان به خاطر اهانت به حرمین شریفین عسکریین تجمع کرده بودند، جهت تنویر افکار عمومی از سوی نافذ منتشر می گردد. برای دریافت فایل فیلم کلیک کنید.
در همین رابطه بخوانید: ماجرای دوبارهی غربت - منطقه ممنوعه
حرمتی که زهرای اطهر (ع) در نزد پیامبر(ص) داشت، برکسی پوشیده نبود تا جایی که نه پیامبر، چنان احترامی را برکسی روا داشت و نه فاطمه محبتی را که به پدر میکرد ـ چه در زمان حیات و چه در زمان رحلت آن بزرگوار ـ بر کسی ابراز کرده بود؛ محبتی که به یقین، چیزی فراتر از عشق و علاقه پدر و فرزندی بود؛ محبتی که هم احساس و عاطفه پدرانه، هم درس اخلاق و تربیت، هم سیاست و مدیریت و هر آنچه از کمالات در اسلام نهفته بود، همه با دست و زبان و تمام وجود پیامبر بر زهرای اطهر جلوه مینمود.
اینکه پیامبر وی را پاره تن خود خواند، اینکه هرگاه به سفر میرفت، نخست از او خداحافظی میکرد و چون باز میگشت، او نخستین کسی بود که به دیدارش میشتافت، اینکه فاطمه را گل باغ بهشت خواند، اینکه فرمودند: خشنودی و ناخشنودی فاطمه، میزانی است برای رضایت و نارضایتی خدا، اینکه او را سرور زنان بهشت خواند، اینکه او را شفیعه روز محشر نامید، اینکه محبت او را بر همه پیروان خود واجب ساخت و آیاتی را که در شأن او نازل شد و بر امتش خواند، از آیه تطهیر و مودت تا سوره کوثر و... صدها که هزاران منقبت و فضیلتی است که در کتب معتبر شیعه و سنی در جلالت و رفعت شأن وی از زبان پیامبر و ائمه به تواتر نقل شده است.
اما با آن همه منزلتی که هیچ کس با مراجعه به وجدان خود، یارای انکار آن را نداشت، پس از رحلت پیامبر، همه آن براهین و دلایل روشنی که بر لزوم حرمتداری دردانه پیامبر دیده و شنیده بودند، به یکباره دود شد و از آنها چیزی جز خاطرهای در اذهان بر جای نماند.
* اما چرا چنان شد؟
حقیقت این است که گروندگان به پیامبر در صدر اسلام، سه گروه بودند:
نخست: عدهای با تمام وجود به او ایمان آوردند، تا جایی که دیگرهیچ حجابی میان آنها و حقیقت مطلقی که پیامبر آورده بود، حایل نبود و «لو کشف الغطا ماازدت یقینا» را با همه وجود بر زبان جاری میساختند. (بحار 40 ص 153).
دوم: عدهای نیز به تقلید از دیگران و همرنگ شدن با جماعت، شهادتین میگفتند و هیچگاه ایمان نیاوردند، اما در ظاهر به ایمان اقرار کردند و در میان این گروه، عدهای بودند که به تصریح قرآن کریم، وقتی اظهار ایمان کردند، مورد موأخذه خداوند واقع شدند؛ «قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم» (حجرات 14).
اما اینان هرچند برای اسلام خطری بزرگ بودند، بدتر از آنان و سوم، کسانی بودند که اظهار ایمان و اسلامشان کاملا حساب شده و هدفدار بود و به واقع، به پیامبر (ص) ایمان نیاوردند، اما برای آن که معاش و شخصیتشان در جامعه برقرار باشد، آگاهانه و به دروغ اظهار ایمان و اسلام کردند.
مصیبتهایی که ـ چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از رحلتش ـ بر خاندان او روا داشته شد، نه به دست آنها که به خاطر فقر فرهنگی و اقتصادی، از اسلام به فراخور درک خود، چیزی آموخته و اسلام را جز به سجود و رکوعی خشک و بیروح نشناخته بودند، بلکه از سوی کسانی روا داشته شد که با علم و آگاهی تمام، لباس اسلام بر تن کردند تا از این راه در زمان حیات رسول خدا برای خود منفعت و وجههای به دست آوردند و پس از او نیز در زمانی مناسب، عقدههای انباشته را از دل خود بیرون بریزند.
کسانی که با بعثت ختمی مرتبت به یکباره عظمت و شکوه استکباری آنها فرو ریخت، کسانی که بستگان فاسد و عیاش و ظالم آنها در لشکرگاه کفر به دست شیرمردی چون علی به هلاکت رسیده بودند و بهترین فرصت برای عقدهگشایی را با مرگ پیامبر به کمین بودند.
پس از ارتحال پیامبر(ص) این گروه و گروهی که به ظن خود با اجتهاد و تفسیر به رأی خود از اسلام به بهانه دور کردن امت اسلام از اختلافات، در یک راه قرار گرفت؛ راهی که نتیجهاش به تضییع حق اهل بیت و تفرقه بین امت اسلامی و خانهنشین شدن علی(ع) منجر شد.
کشتن بزرگان قریش و منافقین به دست شیرمرد تربیت شده در دامان پیامبر؛ یعنی علی(ع) و از طرفی، محبت ویژهای که از پیامبر نسبت به او دیده بودند، محبت و عظمتی که علی در دل مومنین واقعی ایجاد کرده بود، و بغض و کینهای که در دل آن منافقین ایجاد شده بود و این اجتهاد به رأیها، همه و همه دلایلی بود تا اینک پس از رحلت پیامبر، دست به کار شوند. و حال چه کسی برای این عقدهگشاییها و تشفی دل آنها، مظلومتر، دم دستتر و سزاوارتر از فاطمه، که نزدیکترین فرد به پیامبر(ص) بود؟
با ضربه زدن به فاطمه (س) هم شعله آتشی که از پیامبر در دوران حیات آن حضرت داشتند و هم آتش حسادت و کینهای که از علی بر دل ایشان زبانه میکشید، بر جسم و جان او میانداختند و به تعبیر عامیانه با یک تیر دو نشان میزدند.
پس از رحلت پیامبر به یکباره اوضاع دگرگون شد؛ فاطمه و علی که تا دیروز مدافعان حریم نبوی بودند و صندوقچه اسرار نبوت و باب علم نبی و به فرموده پیامبر، مدار حق و باطل بودند، امروزه اسباب تفریق مسلمین خوانده شدند! خانهای که تا دیروز مهبط فرشتگان بود، امروز با همان دیدگاه باید به آتش کشیده میشد؛ دست و بازو و صورتی که تا دیروز منزلگاه بوسه پیامبر بود، امروز محل نواخته شدن سیلی و افروختن آتش نفرت و کینه دیگران بود و سرانجام، آنچنان عرصه را بر دختر آخرین پیامبر مرسل (ص) تنگ کردند که سینهاش ـ که به فرموده پیامبر (ص) آنچه بر او نازل شده بود، پیامبر آنها را بر سینه زهرا نیز جای داده بود ـ لبریز از غصه و اندوه شد و دیری نپایید که به پدر مظلومش پیوست.
حادثهای که به واسطه آن، حضرت سخت مریض شد و سرانجام از پای درآمد، حادثهای بس هولناک و دلخراش است؛ حادثهای که منجر به شهادت آن حضرت شد و بزرگان شیعه اصرار دارند درباره زهرا (س) واژه «شهادت» را به کار ببرند.
مقداد میگوید: دختر رسول خدا از دنیا رفت، در حالی که خون از پشت و پهلوی او میرفت؛ به سبب ضربت شمشیر و تازیانه... .
حتی نفرت از فاطمه را در زندگی خصوصی و خورد و خوراک خود نیز تسری دادند. در روایتی عجیب چنین وارد شده است:
ابا عبدالله (ع): «لیس علی وجه الارض بقلة اشرف و لا انفع من" الفرفخ "و هو بقلة فاطمه (ع) ثم قال: لعن الله بنی امیة، هم سموه بقلة الحمقاء بغضا و عداوةً لفاطمة». امام صادق (ع): گیاهی بر زمین خوبتر و نافعتر از خرفه (پرپین) نیست و این سبزهای بود که فاطمه دوست داشت؛ خدا لعنت کند بنیامیه را به جهت دشمنی که با فاطمه داشتند، این گیاه را به نام بقله الحمقاء (سبزی نادانان) نام نهادند (وسایل الشیعه، ج 25، ص194 ).
این کینه و بغض با شهادت فاطمه پایان نگرفت؛ کینهای که شروعش با خوردن جگر حمزه سیدالشهدا توسط هند آغاز شد و پس از رحلت پیامبر(ص) به بدترین شکل بر دختر آن بزرگوار فرو ریخته شد و اوج آن در زشتترین و وحشیانهترین شکل قابل تصور بر جگرگوشه علی و فاطمه؛ یعنی حسین (ع) در روز عاشورا به اوج رسید.
وقتی امام حسین از لشکر مقابل میپرسد: چه چیزی شما را وادار کرد تا به جنگ ما قیام کنید؟ آنان به صراحت گفتند: «بغضا لابیک»؛ به خاطر بغض و کینهای که از پدرت در دل داریم.
ناگفته پیداست که علی چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از او بی اجازه یا رضایتش، حتی جرعه آبی هم نمینوشید و اگر میتوانستند، آشکارا میگفتند: «بغضا لجدک»؛ یعنی به خاطر بغضی که از پیامبر داریم با شما چنین میکنیم.
هرچند عمر شریفِ زهرای اطهر (س) جز اندکی پس از فراق پدر دوام نیاورد، در همین مدت اندک، آنچنان ستمی بر او روا شد که از فرط آن، نتوانست بیش از 95 روز سنگینی آن را تحمل کند و کم کم خود را برای آنچه پدرش در بستر مریضی به او وعده داده بود (مرگ) و خنده بر لبان مبارکش نشانده بود، آماده میکرد.
* محل دقیق قبر زهرا (س)کجاست؟
عدهای قبر او را بین قبر و منبر رسول الله، عدهای بقیع، و عدهای هم خانه خودش را که هماکنون در مسجد واقع شده است، قویترین احتمال برای مدفن پاکش دانستهاند.
کسانی هم که احتمال قوی به دفن آن بی بی دو عالم (س) در بقیع دادهاند، گفتهاند: اینکه در کجای بقیع دفن شده باشد، معلوم نیست.
مرحوم مجلسی میگوید: آنچه ارباب تاریخ نقل میکنند، به ظاهر آن است که زهرای اطهر (س) در بقیع مدفون باشد، اما این که در کجای بقیع باشد، بر کسی معلوم نیست و خود مرحوم مجلسی میگوید: درستترین گفته آن است که آن حضرت در مسجد پیامبر دفن شده باشد (بحار 43 ص 187).
در دلایل مخفی بودن قبر مطهرش، علمای بزرگوار شیعه، مطالب ارزشمندی بیان کردهاند، معمایی که روح هر انسان آزادهای را برای کنکاش در گشودن رمز آن معمای عجیب، در نهایت به عظمت و رفعت شخصیت والای قدسی و عرشی حضرتش و ظلمهایی که بر او وارد شد، بیشتر آشنا میکند به پرواز درمیآورد.
* اگر قبر زهرا آشکار میشد...؟
اما با ملاحظه آنچه بر آن حضرت روا شد و پیمانی که منافقان برای بیرون کشیدن جسد مطهرش از قبر با هم بسته بودند و آنچه با اوضاع سیاسی جهان اسلام امروز به عینه شاهد هستیم، به نکتهای ژرف و عمیق در آن معمای سربسته برمیخوریم که نشان از آیندهنگری فاطمه در آن چنان وصیتی به علی (ع) و درایت علی (ع) در اجرای دقیق آن وصیت دارد.
قبر دیگر امامانی همچون علی ـ علیه السلام ـ نیز تا سالیان بسیاری مخفی بود، اما اینک آن قبور آشکار شده و بر آن، گنبد و بارگاه زدهاند، هرچند بیحرمتیها و حملهها به قبور ائمه بسیار صورت گرفت، اما قبر زهرای مرضیه برای همیشه و تا رسیدن روز موعود مخفی خواهد بود.
آتشی که آن روز برافروخته شد، اینک نیز با گذشت چهارده قرن از آن ماجرا، به دست عدهای متحجر و مدعی مسلمانی، و به دست پیروان ایشان با نام «سلفی و تکفیری و وهابی» با کشتن شیعیان و انفجار حرم امامان معصوم و یکسان کردن قبور ائمه در بقیع با خاک، هنوز شعلههایش به آسمان زبانه میکشد.
اگر امروز قبر زهرای مرضیه از دید اینان مخفی است، این گونه آتش بغض و کینه خود از آموزههای جهان شمول مکتب علوی و فاطمی را که در یک کلام، ارزشهای اسلام ناب محمدی است، با همکاری با جبهه کفر؛ یعنی آمریکا، در انفجار گنبد و بارگاه امامان شیعه فرو مینشانند، بارگاههای مقدسی که در آنجا جز شهادت به رسالت پیامبر و وحدانیت خدا و نفی سلطه کفار از سر مسلمین، صدایی شنیده نمیشود.
اگر قبر زهرای مظلوم آشکار بود، این گرگهای بیچشم و رو با قبر و گنبد و بارگاه و جسد مطهر و افلاکی که معلوم نیست همانند بدن انسانهای خاکی با خاک آمیخته شده باشد، چه میکردند؟
تأسفبارتر از همه آن که کوتهفکران بیحیای مدعی مسلمانی، به فتوای برخی از عالم نمایان وهابی در جواز یا وجوب قتل شیعه و هدم قبر فرزندان رسول خدا، اینگونه دست به شیعهکشی و انفجار حرم میزنند و آن را ویران میکنند و در همان روز، بوش برای نمکپاشی بر قلوب مجروح شیعه برای بازسازی حرم عسکریین اعلام آمادگی میکند.
و برخی از همین عالمان آن انفجار را به هم تبریک میگویند. هرچند بوش پس از آن واقعه با تسلیتگویی ظاهری و اظهار همدردی خود مصلحتسنجی میکند، اما این عالم نمایان به قدری کودن و احمقند که دستکم به خاطر مصلحت خود نیز تقیه نمیکنند و پس از انفجار حرم عسکریین آن را آشکارا، تبریک میگویند.
راستی، اگر قبر امالائمه فاطمه زهرا (س) آشکار بود و به دست این کرکسهای خبیث منهدم میشد و به دست ناپاک کسانی چون بوش و رایس بازسازی میشد، آیا آن روز، مرگ امت اسلام از حیاتش اولیتر نبود؟ شیعیان راستین آن مخدومه (س) چه میکردند؟
در چنین وضعیتی است که فلسفه مخفی بودن قبر زهرای مرضیه و آن وصیت معماگونه که آن حضرت به یادگار گذاشت و هنوز هیچ عالمی از بزرگان شیعه نتوانسته به قطع محل دقیق قبر او را مستندا اثبات کند، با توطئههایی که همواره در تخریب قبور معصومین و به آب بستن آنها بوده است و اکنون به شکل دیگری در حال زنده شدن است، گره میخورد.
شاید بتوان ادعا کرد آن وصیت اکنون نیز به قوت خود باقی است و حتی اگر علمای بزرگوار شیعه، اطلاع دقیقی نیز از قبر داشته باشند، باید هنوز بر آن وصیت زهرای مظلوم عمل کنند و این راز همچنان مهر و موم خواهد ماند.
هر که را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و دهانش دوختند.
گویی، فاطمه (س) نه تنها آن شب ظلمانی فراق خود و علی و نه شبهای تاریکی و غربت فرزندان خود از امام حسن مجتبی (ع) تا امام حسن عسکری (ع) بلکه اکنون را به خوبی میدید و ترجیح داد این اختفا تا ظهور فرزند موعودالسرورش پای بر جای باشد، اما آنچه مهم است این که شیعه، همواره با تأسی به مظلومیت فاطمه (س)، نه به خاطر مصلحتسنجی خود بلکه به خاطر مصلحتاندیشی جهان اسلام، مظلوم تاریخ بوده است.
امروزه نیز وقتی منارههای حرم عسکری به یکباره با همان انفجار حقد و کینهای که علی و فاطمه را به شهادت رساند، فرو میریزد، باز این رهبر عزیز انقلاب و آیتالله سیستانیاند که شیعیان و پیروان آن امامان همام را به صبر دعوت میکنند. امروز برای شیعه آنچه خطر است، سیطره آمریکا بر منافع و منابع همه مسلمین است، حتی اگر این دعوت به وحدت، مانع احقاق حق شیعه باشد و باعث شود ظلمهایی را که بر جگرگوشه پیامبر روا داشته شد، بر زبان نیاورد و با بغضی آتشین سر در گریبان چاه تنهایی و غربت خود کرده و همه آنها را برای مصلحت اسلام در دل نگه دارد؛ همان گونه که علی، شبانگاهان در کوفه راه میافتاد و غم مظلومیت و تنهایی خود را با چاه زمزمه میکرد، اینک شیعه نیز باید آن غربت علی را در چاه تنهایی و غربت دل مالامال از غم و اندوه خود برای خود به نجوا نشیند: «ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب».
به نقل از بازتاب با اندکی تلخیص و اصلاح