سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

فعالیت اقتصادی ناطق نوری و پسران

ناطق نوری در گفت‌وگو با فارس توضیحاتی هم درباره فعالیت اقتصادی خود و پسرانش داد:
* یک سؤال خصوصی داریم که اگر خواستید درباره آن صحبت کنید. لطف کنید کمی هم درباره خانه و زندگی و بچه‌هایتان و اینکه به چه کارهایی مشغول هستند، توضیح بدهید.
- ناطق‌نوری [با خنده]: خانه و زندگی کجایش را بگویم؟
* توضیح دهید که آیا خودتان فعالیت اقتصادی دارید یا نه؟
- ناطق‌نوری: من نه. فعالیت اقتصادی ندارم و حتی گاهی هم بوده که در بعضی از صندوق‌ها، بنیادها و امثال آن از من درخواست کردند که عضو هیئت امنای آنها یا بخش‌های دیگر آنها بشوم که من پرهیز داشتم و نشدم.
زمانی ما یک بنیادی درست کرده بودیم به نام بنیاد شهید نوری که اساسنامه آن هم همه چیزش معلوم بود و آن را ثبت هم کردیم. بعد از یکی دو هفته دیدیم که زمزمه‌هایی شد که آقای ناطق‌نوری هم یک بنیاد راه انداخته است و لذا زود رفتیم و آگهی دادیم و انحلال آن را اعلام کردیم.

کارمند مجمع هستم و همه سوابق دیگرم را به مجمع منتقل کردم و حقوق بگیر آنجا هستم. خانه‌ای دارم که شهره آفاق و مبدا تاریخ است. در چیذر و منطقه فرمانیه است. زمانی یکی از روزنامه‌ها زده بود که فرمان در فرمانیه این خیلی معروف شد.

اما من دو پسر دارم که از اول هم به آنها گفته‌ام که کارهای دولتی را به هیچ وجه قبول نکنید و کار آزاد داشته باشید که آن هم به خنسی خورده است. یک پسر من در دوبی زندگی می‌کند و در همانجا هم که هست خبری نیست و آه در بساط ندارد چرا که بیش از هر چیز مراعات حیثیت مرا می‌کند و اینها چوب ما را هم می‌خورند و هر کاری که بخواهند بکنند پسر آقای ناطق‌نوری هستند.
یک موقع این پسر من آمد گفت که «بابا ما در بد موقعیتی قرار گرفته‌ایم و شانس خوبی نداشته‌ایم». من پرسیدم چرا؟ گفت که «برای آن‌که یک زمانی می‌گفتند که فلانی آقازاده فلانی است، طرف یک بادی هم در غبغب خود می‌انداخت اما الان که می‌گویند آقازاده، همه می‌گویند شما هم آقازاده هستید و در زمان ما آقازادگی مصادف با یک فسق و فجوری شده و اسباب زحمت شده است».
پسر بزرگ من زندگی محدودی دارد و هیچ فعالیت ویژه اقتصادی هم ندارد و به اندازه‌ای در می‌آورد که خودش را اداره کند برای اینکه مراعات مرا می‌کند.
پسر دوم من هم که همکلاس همین آقای توانگر، سردبیر خبرگزاری شماست که خودشان گفتند. فوق لیسانس اقتصاد از دانشگاه تهران دارد. او هم چند سال قبل قرار شد یک کار مشخصی برای اداره زندگی خود دست و پا کند و لذا یک دفتر نمایندگی بیمه گرفت که بعد به دروغ گفتند که پسر ناطق یک شرکت بزرگ بیمه دارد ولی شرکت بیمه میلیاردها تومان پول می‌خواهد و با یک نمایندگی دفتر بیمه خیلی فاصله دارد. این دفتر را تا چند سال قبل داشت تا اینکه یک روز آمد پیش من و گفت که بابا اجازه بدهید من این را هم رد کنم چرا که اولا دست خیلی زیاد شده است و ثانیا من پسر شما هستم خیلی دستم باز نیست که بخواهم بروم با شرکت‌ها وارد مذاکره شویم تا بیایند با ما کار کنند. این دفتر خرج خودش را هم در نمی‌آورد و اسم من و شما هم روی آن هست.
لذا آن را هم رد کرد رفت و بعد با پولی که از آنجا دستش آمد با چند نفر شریک شد و رفتند یک جایی را گرفتند تا کار تولیدی بکنند. یک سوله‌ای زدند تا کار کنند ولی این هم الان مانده روی دستشان و اخیرا آمد از من یک پولی گرفت و گفت که بابا ما این سرایداری که آنجا داریم الان بدون حقوق مانده و کار خودمان هم که به نتیجه نرسیده و دستمان خالی است.
این وضع بچه‌های بنده است. هر کس سراغی از این دارد که بچه‌های من جایی سرمایه‌گذاری، پولی، رانتی، امکاناتی، بساطی یا هر چیز دیگری دارند می‌توانند بیایند بگویند. این هم وضع ما. 


نوشته شده در  شنبه 86/3/19ساعت  11:1 صبح  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()