وقتی پادشاه سنگاپور سراغ گوگوش را از ابتکار بگیرد...!
بی اطلاعی پادشاه سنگاپورازتغییرنظام درایران وشرایط حاکم درکشورمان سوژه آخرین نوشته معصومه ابتکارمعاون سابق رئیس جمهور و منتخب شورای سوم شهرتهران شده است .
ابتکاردراین مطلب مینویسد:
این دوستان عزیزی که با من در سفرها لطف کرده و همراهی می کنند گاهی اوقات البته به ندرت شاهکارهایی هم می زنند، مثل خانم دکتر ببران، یعنی همین صدیقه خانم خودمان که در سفرهای بین المللی و در ملاقات های رسمی یک دوربین عهد عتیق دارد که با خودش می آورد و تازه یک هنرنمایی هایی هم می کند که نگو و نپرس. مثلا حالا بعد از حدود 10 ماه که از اجلاس قهرمان زمین در سنگاپور می گذرد عکس ها را چاپ کرده وآورده، در حالی که رییس جمهور سنگاپور در عکس سر ندارد. یعنی سر دارد ولی خانم ببران یادش رفته سرش را هم در قاب لحاظ کند.
وقتی عکس های سنگاپور را دیدم خاطره ای از آن ملاقات در ذهنم تداعی شد. در ملاقات با رییس جمهور سنگاپور که سرپایی در حاشیه اجلاس صورت گرفت پس از تعارفات و طرح مباحث کلی روابط بین دو کشور و ابراز احترام ایشان نسبت به ملت ایران، وی به خاطرات سفرش به کشورمان که حدود 30 سال پیش صورت گرفته بود اشاره کرد و یک دفعه پرسید: راستی از گوگوش خبر دارید؟ حالش چطور است؟
من تعجب کردم. مثل اینکه بی خبری را از سکوتم خواند، گفت: البته می دانم مدتی است از ایران خارج شده و شما بی اطلاعید.
اما سکوت من فقط به خاطر بی خبری نبود. در همان لحظه صحنه مشابهی در حدود سه سال قبل از آن برایم تداعی شده بود که قطعا رییس جمهور سنگاپور نمی توانست حدسی درباره آن داشته باشد. به یاد ملاقات رسمی ام با آقای رحمانف رییس جمهور تاجیکستان در شهر دوشنبه افتادم. در یک سفر 20 ساعته که به عنوان معاون رییس جمهوری اسلامی ایران برای انجام سخنرانی به کنفراس بین المللی آب شیرین دعوت شده بودم، دیدار رسمی نیز با وی داشتم. بر سر میز مذاکره دو جانبه نشسته بودیم و خانم فریبا خانم ابتهاج هم مرا همراهی می کرد. پس از یک ساعت مذاکره مفصل پیرامون زمینه های همکاری به خصوص در زمینه محیط زیست و آب و ارایه راهکارهای عملی برای این همکاری ها، آقای رحمانف که انگار حوصله اش سر رفته بود شروع به احوالپرسی های خانوادگی کرد، که چند فرزند دارید، چند سال دارند و ... از دخترش گفت که ظاهرا هم سن و سال من بود و شاید جوان تر و توضیح داد که او البته با شما متفاوت است و به گوگوش خیلی علاقه دارد. بعد هم بلافاصله پرسید از گوگوش خبر دارید؟
نمی دانم به قیافه فریبا خانم ابتهاج می آمد که از گوگوش خبر داشته باشد یا ...؟
اظهار بی اطلاعی کردم و جالب اینکه نگارش کنندگان مذاکرات خیلی جدی به یادداشت کردن ادامه می دادند.
البته آقای رحمانف طی سفر و برگزاری کنفرانس توجه فوق العاده ای به هیات ایرانی داشت. هنگام بازدید از نمایشگاه صنعت وهنر نیز که در حاشیه کنفرانس بر پا شده بود هیات را همراهی کرده و دست آخر هم یک نان بسیار بزرگ سنتی و تعدادی خربزه محلی را به عنوان سوغات برای آقای خاتمی با ما راهی کردند.
حالا به چه سختی این سوغاتی ها را به جلسه بعد هیات دولت رساندم، بماند... می گفتند در راهروها پچ پچ می کنند که خانم ابتکار نان و خربزه با خودش به دولت آورده ...