سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

خاطرات منتشر نشده هاشمی رفسنجانی

 اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، بخشی از خاطرات خود از جریان مبارزات مذهبی و سیاسی را تعریف کرد.   
تاکنون نشریات و رسانه‌های بسیاری اقدام به ارائه خاطرات وی کرده‌اند. چند مجلد از روز‌نوشت‌های هاشمی رفسنجانی نیز توسط بنیاد انقلاب اسلامی منتشر شده است اما متنی که در ذیل خواهد آمد، برگرفته از مجموعه مصاحبه‌های اعضای دفتر مطالعه و تدوین تاریخ ایران با هاشمی رفسنجانی بوده است که برای اولین بار از سوی فارس منتشر می‌شود.
*آشنایی هاشمی رفسنجانی با امام
... همان سالهای اول و دوم بود که به قم آمدم ( سال 1327 ) با امام آشنا شدم. امام هم چهره معروف و مشخص و محترمی بودند، توی حوزه هر کس می‌آمد، جزو اولین کسانی را که می‌شناخت ایشان بود.
... قیافه امام یک قیافه با ابهت و دوست داشتنی بود و ما همان جوری بدون اینکه با ایشان آشنا شویم از قیافه ( با) ابهت و از منش ایشان و خوشمان می‌آمد.

... بخاطر همسایگی نسبت به خانواده امام، از زندگی امام اطلاعات خوبی پیدا کردیم. برای ما جاذبه داشت که زندگی امام خوب در سطح امام، ما نبودیم ولی سعی می‌کردم خودم در مسیر راه یک قدری همت را بیشتر کنم در مسیر امام سئوالات را از امام می‌کردم.(جلسه 3و 4 - ص 6 )

*رابطه امام با آقای بروجردی

آن موقع امام خیلی تو حوزه فعال نبودند. غیر از درس دادن به اندازه شخصیت و نفوذی که تو حوزه داشتند بروز نمی‌کردند، در رابطه با بیت آقای بروجردی مثل اینکه مسایلی داشتند. چون ایشان خودشان این طور که ما مطلع بودیم، آن موقع ایشان جزء پیش قدمایی بودند که آیت‌الله بروجردی را از بروجرد آورده بودند به قم، امیدهایی داشتند به آقای بروجردی که تحول عظیمی تو حوزه در ابعاد مختلف پیش بیاید. وقتی آقای بروجردی می‌آیند و رییس‌ می‌شوند و اطرافیان دور ایشان جمع می‌شوند، حالا به هر دلیل دیگر امام خیلی رابطه نداشتند با آقای بروجردی، چون آقای بروجردی رییس بودند تو حوزه و ایشان هم گرم نبودند این اواخر.(جلسه3 و 4 -ص 8)

*چرا امام قبل از 28 مرداد نهضت خود را شروع نکرد؟

دانشجویانی که می‌آیند دانشگاه درس بخوانند سئوال می‌کنند چرا در مدتی که امام در قم بودند نهضتشان را شروع نکردند و در آن شرایط که خوب شاید امکانات بیشتر بود جو بهتر بود، رژیم تسلیم نشده بود،‌ در این مدت که نهضت‌هایی شروع شد. جریان ملی شدن صنعت نفت شروع شد، فداییان اسلام موقعیتهای خوبی بود برای اینکه ایشان نهضت را آغاز کند، این مدت شروع نکردند و گذاشتند سال 41 ؟... قابل توضیح است این مسئله. خوب، ریاست آقای بروجردی خیلی نیرومند بود. در حوزه معلوم بود اگر کسی کاری که آقای بروجردی بخواهد توی حوزه نشود بکند، عملی نبود ... آقای بروجردی حسابی جا افتاده بود؛ وزیر مطلق بودند آنجا. وزیر مطلق دنیای شیعه بود ایشان و شرایطی نبود که اگر در زمان آقای بروجردی کسی می‌خواست نهضت سیاسی را شروع بکند و آقای بروجردی راضی نبودند، احتمال موفقیت درش نبود. ما در مورد فدائیان اسلام خوب همین را داریم.(جلسه 3 و 4 - ص 13)

*چرا امام درسال 41 نهضت را شروع کرد و پیش از آن شروع نکرد؟

به هرحال الان در محاسبات سیاسی ما یعنی با اطلاعاتی که حالا داریم و تجزیه و تحلیلی که می‌توانیم از شرایط جامعه و اوضاع و احوال سیاسی بکنیم، ما کاملاً برایمان روشن است که اگر امام در‌ آن مقطع وارد ماجراهای سیاسی می‌شدند، تحقیقاً شکست می‌خوردند. زمان آقای بروجردی با مخالف آقای بروجردی روبرو می‌شدند وزمینه‌های آینده هم خراب می‌شد.(جلسه 5 و 6 - ص 1 )

*آقای بروجردی و ریاست حوزه

... برای ما مهمترین مسئله سیاسی این بود که کسی با خانواده‌ شاه مخالفت بکند و ما کسی را ندیده بودیم تا آنروز که این کار را کرده باشد . مخصوصاً یک کمی هم از موضع‌گیریهای آقای بروجردی ما راضی نبودیم، گرچه دلمان می‌خواست توجیه کنیم ولی نمی‌خواستیم به ایشان بدبین باشیم، اما ته دلمان از وضعی که بر حوزه حاکم بود ناراحت بودیم.(جلسه 3 و 4 - ص 10)

*جلوگیری از رفتن طلبه‌ها به دانشگاه توسط آقای بروجردی

آقای بروجردی یکی از مسایلی که داشت که حالا برای من عجیب است و توجیه هم نشده مسئله جلوگیری از رفتن طلبه‌ها به دانشگاه بود ... البته شاید دلیل ایشان این بود که حوزه از هم می‌‌پاشد چون یک سابقه‌ای در قدیم بوده و ... برای آقای بروجردی اینها بود که مبادا دوباره حوزه متلاشی شود.(جلسه 5 و 6 - ص 4)

*ملاقات آقای بروجردی با شاه

عرض کردم عامه مردم، عامه روحانیت اینها بدشان نمی‌آمد از این { ملاقات آقای بروجردی با شاه } یعنی آن موقع این منفوریت که کم‌کم پیش آمد برای رژیم به این سبک نبود. عامه مردم فکر می‌کردند آقای بروجردی روحانیت را عزیز کرده و لازم دیده که با نظام با حکومت ارتباط داشته باشند. خواص انتقاد می‌کردند.(جلسه- 5 و 6 - ص 4)

*برخورد آیت‌الله بروجردی با مسایل سیاسی و دفاع از طلبه‌ها

به صور خلاصه برخوردشان { آیت‌الله بروجردی } این بود که حوزه را از سیاست جاری کشور دور نگه دارد. این سیاست به نظر می‌رسید تا آخر عمر ایشان ادامه داشت... همین آقای خزعلی من یادم هست آمد رفسنجان و آنجا در مسایل سیاسی دخالت کرد و توی انتخابات به نفع یک نفر حرف زد. آن گروه رقیب ایشان را تبعید کردند،‌ بهانه‌ای درست کردند که ایشان در نطقش گفته که شاه مثل انگشتری است در دست آقای بروجردی و هر وقت خواست می‌کَند می‌اندازدش بیرون و گزارش اینجوری دادند و بعد هم تبعیدش کردند گناباد و اینجور جاها. آقای بروجردی تحمل نمی‌کردند اینجور چیزها را و پیغام دادند که یک طلبه‌ای را چرا باید اینجور اذیت کنید، یک حادثه‌ای برای طلبه‌ای هر جا اتفاق می‌افتاد، ایشان با سختی برخورد می‌کرد.(جلسه 5 و 6 - ص 3 )

*عملکرد آ‎قای بروجردی در زمانی که ریاست حوزه را بر عهده داشت

ایشان انصافاً کار بزرگی کردند؛ ضمن اینکه فرصت بزرگی از دست رفت در زمان ریاست پایه حوزه را ایشان حسابی تقویت کرد. شاید هم سیاست در کل درستی بود،‌ آن زمان برای بعضی‌ها قابل تحمل نبود حرفهایشان،‌ ولی حالا آدم مصاحبه می‌کند خوب روحانیت بعد از رضا شاه در زمان رضا شاه خیلی صدمه دیده بود و تقریباً متلاشی شده بود { آیت‌الله بروجردی به وضع حوزه سروسامان دادند}(جلسه 5 و 6 - ص 2 )

*در مورد نهضت آزادی

… نهضت آزادی { با جبهه ملی } تفاوت داشت. اول آنکه { نهضت آزادی } جنبه مذهبی داشت. ثانیاً آدمهایشان هم سالم‌تر از جبهه ملی‌ها بودند. یک مشت بچه‌های مخلصی دوروبرشان جمع بودند. نمی‌شد گفت که اینها آن موقع آمریکایی بودند؛ منتها آنها مشکل دیگری داشتند. مسئله روشنفکری بود ... یعنی با این موضع روشنفکری روی مسائل یک مقداری برخورد می‌کردند... باید گفت بیشتر از همه نهضت آزادی آن موقع { بعد از آقای بروجردی } نزدیک شد به جریان روحانیت.(جلسه 9 و 10 - ص 2 و1 )

*هیچکدام از قدرتمند شدن روحانیت راضی نبودند

در مورد موضع‌ دیگران،‌ جریانهای غیر دولتی که آن وقتها بودند مثل توده‌‌ای‌ها، جبهه ملی، نهضت آزادی یا گروههای دیگری که وجود داشتند یک مسئله کلی درباره آنها هست و آن اینکه آنها هیچ یکشان از قدرتمند شدن روحانیت راضی نبودند. شاید بعضی‌هاشان فکر می‌کردند اگر از روحانیون بتوانند استفاده کنند در مسائل سیاسی خوب است ... ولی بت نشوند و قدرتمند نشوند. همه‌شان تقریباً این بود.(جلسه 9 و 10 - ص 1 )

*در مورد حزب جمهوری و نشریه بعثت و انتقام

آن زمان جلسه ما شروع شده بود. یعنی ما آن محوری که داشتیم برای حرکت آن جمعیتی که درست کرده بودیم گروهی که اداره می‌کردند. توی برنامه‌های ما آقای خامنه‌ای، آقای منتظری، آقای ربانی شیرازی ، آقای قدوسی، آقای مصباح، آسیدمحمد خامنه‌ای، آقای حائری تهران ،‌آقای‌ آذری، آقای مشکینی که یکی دو نفر دیگر هم بودند، اینها که جلسه دادیم، داشتیم با همه اینها بودیم که بعداً با همین‌ها حزب تشکیل دادیم…. فکر می‌کنم حزب را بعد از رفتن امام، بعد از تبعید امام به صورت حزب درست کردیم که اساسنامه هم داشت... هم شرایط یک حزب مخفی را درست کردیم... دو تا نشریه درست کرده بودیم بعثت و انتقام... انتقام را فکر می‌‌کنم آقای مصباح بیشتر اداره می‌کرد. بعثت را من {هاشمی} بیشتر اداره می‌کردم.(جلسه 17 و 18 - ص 3 و 4 )

*در مورد هیأت موتلفه و افرادی که آن را تشکیل داده‌اند

آنچه که می‌دانم این بود که اینها از وقتی که قرار شد که مثلاً روحانیت متدینی وارد مبازره بشوند اینها هیئت‌هایی بودند،‌ هیئت‌های سینه زنی اینها بودند، آمدند و گفتند از اینها استفاده بشود. همین‌ها آمدند ائتلاف کردند. بعد خدمت امام، امام هم موافقت کردند که اینها تشکیلات باشد. یک پنج نفری را امام تعیین کرده بودند که رابط باشند از روحانیون،‌ پنج نفر یا سه نفر چه کسانی بودند آقای مطهری، آقای انوری،‌آقای بهشتی بودند، مولایی شاید بود و یک نفر دیگر... افرادی را تعیین کرده بودند. اینها کارهای مذهبی و چیزهایشان را از آنها می‌گرفتند... آقای مطهری بیشتر از همه در ارتباط با اینها {هیئت‌های مؤتلفه} بود.(جلسه 17 و 18 - ص 6 )

*در مورد حزب ملل اسلامی

من { هاشمی رفسنجانی } مشخصاً از افراد اینها مطلع نبودم. فقط می‌دانستم یک تشکیلات مسلحانه‌ای از طبقه تحصیلکرده و فرهنگی و اینها وجود دارد گاهی هم می‌آمدند از ما کمکی چیزی با همین اسامی مبهم می‌گرفتند.(جلسه 19 و 20 - ص 10 )

یک سال یا دو سال بعد از { سال 42} گروه حزب ملل اسلامی کشف شد که آنها همین‌طور یکدفعه به وجود نیامده بودند. بالاخره از همان موقع شروع کرده بودند به این فکر افتادند. بچه مسلمانها دور هم جمع‌شده بودند و رشد هم کرده بودند. چهل،‌پنجاه،‌ شصت نفر آدم را حسابی جمع کرده بودند بزرگانشان خوب لو رفتند. همین منافقین اولش که با این شکل درست نشدند، آدمهای مخلصی به این نتیجه رسیدند. اینها نه شیوه نهضت آزادی را پسندیدند نه این را، رفتند توی فکر مبارزات مسلحانه و شاید عمیق‌تر از همه اینها برنامه‌ ریزی کردند... سال 49 - 50 ما را بازداشت کردند. آنجا 16 تا گروه مسلح کشف شده بود تو قزل قلعه بودند به صورت کشف شده حالا چقدر هم به صورت کشف نشده ماندند و رفتند ما نمی‌دانیم.(جلسه 15 و 16 - ص 8 و 9 )

*در مورد حزب ملل اسلامی

…. یک عده جوانها می‌روند به فکر مبارزه و کارهای مسلحانه که پایه حزب ملل اسلامی ریخته می‌شود. از سال 43 تا 44 و 45 آنها تشکیلاتشان را درست می‌‌کنند. یک عده جوان سریعاً رشد می‌کنند. آنها دیگر مثل مجاهدین خلق زیاد خیلی مخفی و ریشه‌ای و دنبال یک برنامه‌های وسیع و مطالعه کردن مارکسیسم و اسلام و التقاط و دیدن دوره‌‌های چریکی خارج و خواندن تاریخ مبارزات مسلحانه مثل کوبا و جاهای دیگر نمی‌افتند. آنها همین جا دور هم می‌نشینند،‌ بچه‌های مخلصی و ساده و سالمی بودند خیلی هم جوان بودند.(جلسه 21 - ص 4 )

*در مورد نهضت آزادی

شبیه این { مبارزات مسلحانه مؤتلفه} از جناح نهضت آزادی در می‌آید. یعنی نهضت آزادی هم که خودش از متن جبهه ملی در آمده بود و یک جریان کاملاً سیاسی بود و در همان مرحله مبارزاتی صریح سیاسی علیه رژیم داشت ...آنها هم یک گروه سیاسی بودند. سیاسی صریح. همین آقای طالقانی و مهندس بازرگان و دیگران و دکتر سحابی که صریح انتقاد کردند و اعلامیه‌های علنی دادند و به زندان افتادند، آنها وقتی به زندان افتادند نیروهای جوانشان هم به فکر ضربه زدن مسلحانه افتادند که در همان سال 42 و 43 که اینها زندان بودند حنیف‌نژاد و رفقایش که جزء جوانهای نهضت آزادی و هواداران نهضت آزادی بودند از درون زندان تصمیم می‌‌گیرند که بروند دنبال حرکت مخفی مسلحانه که سپس پایه مجاهدین خلق از درون نهضت آزادی. یعنی از یک حرکت سیاسی مذهبی ریخته می‌شود که آنها با حوصله کارشان را شروع می‌کنند. خیال می‌کنند که خیلی عمیق می‌خواهند کار کنند، یک دوران طولانی 7 و 8 ساله‌‌ای به تهیه مقدمات و مثلاً نوشتن ایدئولوژیکی و افراد و پایه و زیر بنا و هسته‌‌ها و اینها درست کرده بودند.(جلسه 21 - ص 3 )

*در مورد چگونگی تشکیل بنیاد رفاه

...آمدیم بنیاد مدرسه رفاه را تأسیس کردیم که آنجا پایگاه مبارزه ما هم بود، بازاری‌ها و فرهنگی‌ها و اینها آنجا به هم می‌رسیدیم . پولش را بازاری‌ها می‌دادند، کارش را فرهنگی‌ها می‌کردند و ضمناً یک بنیاد خیریه رفاه باز کردیم برای رسیدگی. پوششی باشد برای مردمی که آسیب می‌بینند بیشتر از مبارزه به خانوده‌هایشان و اینها برای پول جمع کردن هم پوشش خوبی بود.(جلسه 19 و 20 - ص17 )

*فعالیت فدائیان اسلام

آن موقع فدائیان اسلام اوج فعالیتشان بود، دیگر ما بیشتر از طریق فدائیان اسلام به مسائل نگاه می‌‌کردیم. بیشتر برای ما آقای کاشانی و فدائیان اسلام جاذبه داشتند، اخبار آنها را تعقیب می‌کردیم. یک نوع سمپاتی خاصی هم داشتیم که می‌‌توانیم به اصطلاح امت امروز بگوییم از هواداران اینها بودیم. اگر جایی گیرمان می‌آمد، جلسه‌ای بود می‌رفتیم، در میتینگ‌هایشان همه جا شرکت می‌کردیم.(جلسه 5 و 6 - ص 6 )

*درباره‌ نواب صفوی

نواب برای ما خیلی مقدس بود، چون رهبر بود، نواب را خیلی‌ها قبول داشتند، آقای واحدی را در خواص قم به اندازه نواب قبول نداشتند. حتی بعد از آنکه آن حوادث شد {حادثه بیرون کردن بعضی‌ از طلبه‌ها از قم به خاطر اعتراض به آوردن جسد پهلوی به قم} و اینها را بیرون کردند. کسی نمی‌خواست با آقای بروجردی مخالفت کند. من یادم هست که حمایت از نواب زیاد بود. در محفلها و جلسات از ایشان خیلی حمایت می‌شد. به هر حال مایه اصلی روحیه سیاسی من مال همان زمان است.(جلسه 5 و 6 - ص 7 )

*آوردن جسد پهلوی به ایران

قضیه آ‌وردن جسد پهلوی آن موقع مطرح بود، می‌‌خواستند بیاورند قم. وقتی پهلوی را آوردند برای دفن کردن در ایران {آن را} قم هم آوردند... خوب آخوندها این را نمی‌خواستند تحمل بکنند که تو این قضیه روحانیت مخالف بود. فدائیان اسلام اینها هم حسابی مخالف بودند اعلامیه دادند، میتینگ دادند. ما هم توی آن شرکت کردیم. همکاری کردیم با آنها {فدائیان اسلام}(جلسه 5 و 6 - ص 6)

*سقوط جبهه ملی و دستگیری مصدق

سقوط جبهه ملی خیلی به صورت یک مصیبت تلقی نشد. برگشت شاه را کارهای بد اینها {جبهه ملی} درست کرد. یعنی زمینه کارهای شاه بعدی را بد عمل کردن جبهه ملی درست کرد. البته توده‌ای‌ها هم موثر بودند. حالا آن هم به پای جبهه ملی گذاشته می‌شد.(جلسه 5 و 6 - ص 10 )

*درمورد جبهه ملی و ملی شدن صنعت نفت

از صمیم دل با خانواده پهلوی بد بودیم. به خاطر سوابق ضد روحانی و ضد دینی اینها. با جبهه ملی از این جهت خوب بودیم که اینها حرکت ملی با شعار بسیار خوبی درست کرده بودند و ضد شاه بودند و هم مسئله نفت هم اهمیت داشت و بعد هم انتخابات یعنی آن آزادی که ما برای اولین بار احساس می‌کردیم. اصولاً شور جوانی این سران جبهه ملی را می‌پسندیدیم. در کنار اینها بیشتر جذب شده بودیم به آیت‌الله کاشانی. وقتی به مسئله نفت و مخالف با انگلیسیها و با خارجی‌ها و شاه مطرح بود ما بیشتر چشممان به آقای کاشانی بود. او را محور قرار داده بودیم. فدائیان اسلام هم آن موقع‌ها در ذهن‌ها به صورت بازوی آقای کاشانی جلوه داشتند. (جلسه 5 و 6 - ص 8 )

*درمورد جبهه ملی و فدائیان اسلام

کارهای جبهه ملی آن زمان، کارهای آقای کاشانی بخصوص سخنرانی و حرفهای ایشان که پخش می‌شد و بیشتر از آن هم کارهای فدائیان اسلام، ما را و کسانی که با ما بودند و هم سن و سالهای ما را حسابی جذب کرده بود و ما باید پایه سیاسی‌شدنمان همان موقع ریخته شد. آن موقع که فدائیان اسلام را سرکوب کردند. ما حسابی از حکومت دکتر مصدق ناراحت شده بودیم،‌ ولی اینها را تضعیف کردند و با جبهه ملی بد شدیم. این نشانه این است که ما آن موقع دریچه جاذبه‌مان در امور سیاست از این طریق بود و ما همچنین به آقای کاشانی علاقمند بودیم ...جبهه ملی پیش ما طلبه‌ها آنچنان موقعیت خودش را از دست داده بود که به خاطر همین جهات و الا ما با شاه هم همین مقدار بد بودیم.(جلسه 5 و 6 - ص 7)

*در مورد آقای شریعتمداری از زبان آقای هاشمی و بحث مرجعیت امام

... بعضی { از علما و روحانیون } می‌ترسیدند حرفهایشان را صریح در حضور ایشان { شریعتمداری بگویند، تقیه می‌کردند این هم بود آن موقع... مسئله دیگری که بود، بعد از دستگیری امام در سال 42 } عده‌ای از آقایان شهرستانها که آمده بودند مایل بودند که امام را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کنند چون راه نجات امام این بود که امام مرجع تقلید باشند و نتواند محاکمه بکنند... {آقای شریعتمداری} می‌دید اگر این کار را بکند، دیگر همه زحماتی که در راه مرجعیت کشیده، مبارزه‌ها و کارهای قبلی هم از دست می‌رفت. دیگر یک مرجع تقلیدی که همه پای آن را إمضاء کنند ایشان { امام } مرجع تقلید است. معلوم بود که با این کار اولاً محاکمه نمی‌شود بعد هم که آزاد می‌شد دیگر حساب بقیه پاک بود. طبعاً این هم یکی از مشکلات ایشان{آقای‌شریعتمداری} بود.(جلسه 15 و 16 - ص 15)

*در مورد آقای شریعتمداری از زبان آقای هاشمی

بعد از فوت آقای بروجردی، این تیپ روشنفکرها و دانشگاهیهای مذهبی، اینها بیشتر به آقای شریعتمداری گرایش داشتند و آقای شریعتمداری آدم خوش محضری است. آنها {شاه و آمریکا} فکر می‌کردند در آن چنان عنصری { شریعتمداری} خوب می‌توانند نفوذ کنند، در آقای خمینی نمی‌توانستند نفوذ کنند.(جلسه 7 و 8 - ص 8 )

*در مورد آقای میلانی و آقای شریعتمداری

من {هاشمی رفسنجانی} در مراجع سطح بالا جامعیت امام را در هیچ کس ندیدم. تا آن موقع که آقایان در میدان بودند. آقای میلانی مرجع روشنی بود خیلی مسائل را هم می‌فهمید، او هم نهضت آزادی و اینها یک مقدار دورش می‌پلکیدند و بعد هم یک نقاط ضعفی هم داشت دست رژیم من نمی‌دانم... خلاصه می‌خواهم بگویم خالص‌ترین موضع مال شخص امام بود.(جلسه 9 و 10 - ص 11)

*این نهضت روحانیت چه اقشاری را به صحنه آورد و اصولاً روحانیون چه عناصری و افراد و اشخاصی را مبارزه کشاندند؟

مذهبی‌ها را بطور کلی بعد از قضیه مشروطه که مذهبی‌ها شکست خورده بودند و سرخورده... دوران فدائیان اسلام و آیت‌الله کاشانی اینها {مذهبی‌ها} خوب حرکت کرده بودند. نسبتاً سیاسی شده بودند. عده زیادی از مردم با عملکرد به جبهه ملی مذهبی‌ها دوباره سرخورده بودند این مبارزه از نو مذهبی را کشید ... اینجا حوزه مرکز بود و طلبه‌ها محور بودند.(جلسه 9 و 10 - ص 11 و 12 )

*مهاجرت علما به تهران چه نتایجی به دنبال داشت؛ آیا با موافقت رژیم بود؟

اگر اینها توی شهرهای خودشان مانده بودند و تهران نمی‌آمدند و تهران هم که رئوس روحانیت را بازداشت کرده بودند تهران هم خاموش بود، قم هم خاموش بود. کم و بیش معلوم نبود آنها تو شهرهایشان با نقص ارتباطات اقدامی می‌کردند. اینکه تهران آمدند و با هم بودند بالاخره فکرها به هم رسیدند قدرتی بود. اینها رابطه‌شان را با شهرهایشان حفظ کرده بودند.( جلسه 15 و 16 - ص 10 )

*شریعتمداری و جریان دارالتبلیغ

خوب، آقای شریعتمداری نقش تقریباً از اول مبارزه از همان روزهای اول تا همین اواخر یک نقش پیوسته یکنواختی بود. منتها در مقاطع به تناسب اوضاع ظهورش تفاوت داشت. عملاً ایشان ته دلش هیچ وقت ما مطمئن نشدیم که ایشان آماده فداکاری برای مبارزه است ... یعنی واقعاً ایشان در بین روحانیت یک عنصری بود که با همان معیارهای روشنفکری آن زمان و با اهداف لیبرالیسم حرکت می‌کرد، فکر می‌کرد این اندازه کافی است برای کار. وقتی که مبارزه اوج می‌گرفت، می‌دید دارد پیش می‌رود. خوب نمی‌توانست عقب بماند. گاهی هم اعلامیه‌های تند می‌داد تا آخرین قطره خون و امثال اینها حرف می‌زد... تهران هم که آمده بود { مهاجرت علماء به تهران} ‌یک مشکلی بود تو کار مهاجرین تصمیم‌گیری به نفع امام در جهت مبارزه یک مقداری با حضور ایشان مشکل می‌شد، البته نمی‌شد که ایشان هم نباشند آن روز خیلی از چهره‌های سیاسی مخصوصاً دانشگاهی این نهضتی‌ها و اینها بیشتر به ایشان تمایل داشتند درمسائل ... یک صحبتهایی هم می‌شد که در شریف‌آباد کجا ملاقات داشتند با شاه و با نصیری یا امثال اینها و من نمی‌دانم این چقدر صحیح است.( جلسه 15 و 16 - ص 14 )

*پیرامون نشریه بعثت و انتقام

{سئوال از آقای هاشمی} مطلبی که در اینجا گفته می‌شود می‌گویند {نشریه} بعثت از آنجا که تلفیقی بود از روحانیون وارسته و روحانیون طرفدار شریعتمداری، نشریه {انتقام} برای این به وجود آمد که جدا کند مسئله را ؟

...نه آنجا دلیلی که آوردیم همین بود که یک نشریه ایدئولوژیک داشته باشد. خوب آن موقع که مثلاً آقای حجتی زندان می‌رفت ... آقای خسروشاهی هم تو کارها با ما بود. آن طور نبود که آنها با آقای شریعتمداری رفیق بودند ولی آنها جزو عناصری بودند که مبارزه می‌خواستند دیگر سالهای بعد یک مقداری محافظه‌کاری کردند.(جلسه 17 و 18 - ص 6 )

*سئوال راجع به امام است که آیا اصولاً امام در رابطه با حرکت مسلحانه با اصل حرکت مخالف بوده است یا نه؟

...ما در این خصوص هیچ وقت با امام بحث نکردیم ... حالا می‌‌گوییم قبلاً فقط یکی دو مورد از امام رفتند اجازه بگیرند، امام اجازه کارهای تروریستی را نداد. من یادم است همان سالهای اول یک افسری توسط یکی از طلبه‌های قم آمد خدمت امام گفت من پیش شاه راه دارم و... شما به من اجازه بدهید من نارنجک می‌بندم به بدن خودم تا وقتی رفتم پیش شاه منفجر می‌کنم آن را و شاه را از بین می‌برم. امام اجازه نداده بودند. در مورد منصور هم این آقایان خیلی پیش امام رفتند که اجازه بگیرند آخر از امام اجازه ترور نتوانستند بگیرند.(جلسه 21 ص 11 )

*سئوال: نقش روحانیت در حرکتهای مسلحانه به چه صورت بود؛ فقط به صورت فعالیت تبلیغاتی بود یا این که در اصل حرکت هم وارد می‌شدند؟ شما {هاشمی رفسنجانی} تا چه حد در نقش منصور دست داشتید؟

...ببینید در همه این حرکتهای مذهبی که بود پای روحانی هم بود… در قضیه منصور بنده هم متهم بودم که من تا به حال نقش خودم را نگفتم و حالا هم خیالی ندارم بگویم.. فدائیان اسلام را هم می‌دانید که اصلاً مایه و چیزش روحانی بود، دیگر منقطع از روحانیت نبود. این جریانات مسلحانه ... { در قضیه منصور } من واقعاً آنجا نقش تصمیم گیرنده نداشتم حتی مطلع از کیفیت کار نداشتم. این را مطمئن باشید.(جلسه 21 - ص 14 )

*راجع به منافقین در رابطه با ایدئولوژی اینها چگونه برخورد کنیم؛ آیا اینها اساس آنکه دور هم جمع شدند از نظر عقیده منحرف بودند. انحراف بعداً که به وجود آمد؟ و اساساً چرا انحراف پیدا کردند ؟

… اینها مسلمان بودند مارکسیست را هم قبول داشتند ( التقاطی بودند؟) حالا عرض می‌کنم... اینها فکر می‌کردند مبارزات موفق در دنیا فقط مبارزات مارکسیستی است؛ چون آن را علم مبارزه می‌دانستند... فکر می‌کردند در ایران اسلام با مارکسیست علم مبارزه با مردم مسلمان باید تلفیق بشود و اینها رسالت خودشان را این می‌دانستند که پل بین متدینین مارکسیست و اسلام.(جلسه 21 - ص 17 )

*حوادث سال 41 از زبان آقای هاشمی

* از جریانات طیب اطلاع دقیقی ندارید که انگیزه‌اش و نقش او چه بود؟

...آنها به هر حال صفای باطنی داشتند و دنبال انقلاب آمده بودند من از او غیر از این که بالاخره یک مردی بود جاذبه‌های امام را جذب کرده بود، آمدند به این طرف دیگر نمی‌توانیم بگوییم انگیزه‌های ناجوری اینها داشتند... انقلاب آن موقع آنقدر عمومی شده بود که اینها را هم جذب کرده بود، کاملاً حمایت کردند از روحانیت و امام.(جلسه 15 و 16 - ص 3 )

*افراد و اشخاص و جمعیتهایی که در این قیام {15 خرداد 42 } شرکت داشتند چه کسانی بودند؟

...اهرمهای بکارگیری بیشتر روحانیت بودند که منبرها و توی مساجد کاملاً مردم را آماده می‌کردند. برای این کار نیروهای دیگری که احیاناً حالا از مثلاً دانشگاه یا جبهه ملی یا نهضت آزادی یا دیگران هر کسی به یک نحوی در کنار بود. آنها نقش اساسی توی این کار نداشتند . آنها نه تو روضه‌خوانی‌ها نقش داشتند که مرکز بسیج مردمی بودند نه تو بازار نقش داشتند نه نقش مادی داشتند نه نقش سیاسی که فکری بدهند.(جلسه 15 و 16 ص 4 )

*تفاوت آنها چه بود که آن کشتار فجیح میدان شهدا نتوانست قیام و حرکت را منکوب کند ولی 15 خرداد 42 به رکود کشیده شد و افت کرد؟

... خب تفاوت اساسی داشت. این اولاً این ده- پانزده سال از 42 تا 57 مردم رشد کرده بودند بخصوص روحانیت مساجد این مراکز سیاسی رشد زیادی کرده بودند. با تاکتیکهای مبارزه آشنا شده بودند. با حرکتهای رژیم آشنا بودند پانزده خرداد تحلیل شده بود تو ذهن مردم ... روحانیت که ما پانزده‌ خرداد داشتیم با روحانیتی که سال 57 داشتیم خیلی تفاوت داشت. طلبه‌ها رفته بودند زندان تبعید دوره دیده بودند همه‌ شان آشنا شده بودند به شیوه‌های مبارزه زیاد شده بودیم آن موقع { سال 42} تعداد محدودی داشتیم که مسائل سیاسی را می‌فهمید عمدتاً دیگر سیاهی لشگر بودند.( جلسه 15 و 16 - ص 5 )

*جمع‌بندی از این که چرا پانزده خرداد به نتیجه مطلوب نرسید و دوم اینکه پانزده خرداد چه اثرات و دستاوردهایی از زندانی به جا گذاشت؟

...ما بلافاصله بعد از پانزده خرداد فکر اینکه نقص عمده ما در 15 خرداد تشکیلاتی است پی بردیم این را همه فهمیدند. هر جا می‌رفتیم می‌‌گفتند تشکیلات حالا هم همه قبول داشتند... بعد از پانزده خرداد بررسی که داد این بود که گفتند این رژیم باید بترسد از یک چیزی ... باید اینجوری باشد که رژیم باید بداند اگر ضربه‌ای بزند ضربه هم می‌خورد این ضربه را هم آن موقع با ترور و با تخریب با این کارها می‌شود کرد. تو خود هیئت مؤتلفه بحث جدی شد که ما باید این کار {ترور و تخریب و...} را بکنیم لذا تحکیم شد . اصلاً یک بخش رفتند دنبال کارهای حاد که همین آقای بخارایی و عراقی و لاجوردی و اینها بودند.(جلسه 15 و 16 ص 8 )

*در مورد نشریه مکتب تشیع از زبان آقای هاشمی

وقتی که این نشریه مکتب تشیع را شروع کردیم تو ذهن ما این بود که ما احتیاج به یک کادر و احتیاج به یک شبکه سراسری داریم و فکر می‌کردیم که این مسئله مکتب تشیع وسیله خوبی است... ما یک دفعه تضمیناً در تمام شهرها و خیلی از بخشها نمایندگی‌هایی درست کرده بودیم که آنجا اینها را برای ما می‌فروختند و پول را برای ما می‌فرستادند ...
همان مقالات مکتب تشیع هم در جهت روشن کردن مردم و آماده کردن زمینه‌ فکری مردم برای اسلام وسیع و همه‌جانبه نه بعد عبادی اسلام، ابعاد اجتماعی اسلام را مطرح می‌کردیم ... این مهمترین کاری است که باید در زمینه یک حرکت وسیع سیاسی باید بشود، هم افکار را زنده بکنیم و هم شبکه‌ای داشته باشیم که روزی که می‌خواهیم تماس بگیریم با سراسر کشور ( بتوانیم تماس بگیریم ).( جلسه 7 و 8 ص 1 )

*فعالیت سیاسی آقای هاشمی رفسنجانی قبل از سال 42

در مورد این سئوال که من {هاشمی رفسنجانی} پیش از نهضت امام فعالیت سیاسی داشته‌ام یا نه... از همان سال 27 که آمدم قم سر همین مسایل که بود. جبهه ملی و آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام، آن موقع در حدی که گفتم فعالیت‌های سیاسی داشته‌ام. بعد از کودتای 28 مرداد که دوباره حکومت شاه مسلط شد و ملی‌ها را زدند و سرکوب کردند و اینها فدائیان اسلام هم ضربه خوردند. آیت‌الله کاشانی هم خانه‌نشین شد و این فکر سیاسی در مردم بود؛ مخصوصاً در طلبه‌های جوان اصل مسئله را قبول داشتند که نظام شاه نظام درستی نیست و کودتا را هم قبول نداشتند منتها عملکرد جبهه ملی دکتر مصدق یک مقدار مسائل را خراب کرده بود.(جلسه 7 و8 - ص 1 )

*افراد مؤثر مکتب تشیع از زبان هاشمی رفسنجانی

من { هاشمی رفسنجانی } و آقای با هنر عضو مؤثرش {مکتب تشیع} بودیم و آقای مهدوی کرمانی وآقای صالحی‌کرمانی، آشیخ‌محمد‌رضا که یک مقدار تمایلات دولتی پیدا کرده بود که دیگر کم کم با ایشان کار نمی‌‌کردیم.(جلسه 7 و 8 - ص 2 )

*انگیزه رژیم شاه از تصویب‌نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی چه بود؟

بعد از اینکه آقای بروجردی فوت کردند، به نظر می‌رسید که اروپائیان و شاه بطور کلی سیاست حاکم بر کشور به فکر افتادند که روحانیت را که قوی شده بودند؛ گرچه هنوز ضربه‌ای به اینها نزده بود و اینها از آقای بروجردی خوف داشتند... اینها {شاه و اروپائیان} به فکر افتادند که روحانیت و مرجعیت را منتقل کنند به نجف.(جلسه 7 و 8 - ص 3 )

*فعالیت‌های سیاسی آقای هاشمی بعد از فوت آقای بروجردی

{بعد از فوت آقای بروجردی} ما فعالیت سیاسی داشتیم و در کوران حوادث هم بودیم و در خط‌ دادن و راه انداختن مسیر حرکت حوزه و به طرف افکار امام اینها کاملاً فعال بودیم. گروه ما و همان سازمان مکتب تشیع ما و هم ‌رفقای ما فعال بودند.( جلسه 7 و 8 - ص 9)

*نتایج مهاجرت علما به تهران

اولاً اینها {علما} حرکت را حفظ کردند. اگر همه تو مراکزشان می‌ماندند و ساکت؛ این به معنای بزرگی روحانیت بود ... ثانیاً یک وسیله اتحادی بود یعنی هماهنگی روحانیت را تا حد زیادی نشان داد. ثالثاً نجات روحانیون بازداشتی و امام اینها تا حدود زیادی معلول حضور اینها بود ... {مهاجرت علما باعث شد که} امام را بعد از دو ماه با احترام بیاورند قیطریه و آنجا تحت نظر بگیرند. این روی فشار همین‌ها {علما} بود.
... مهاجرت علما را در مجموع هم مفید می‌دانم برای نهضت هم مفید می‌‌دانم برای خودشان از حالت مردگی و خمودگی بیرون آمدند.(جلسه 15 و 16 - ص 11 و 12 )

*در مورد آقای محمد‌ بخارایی از زبان آقای هاشمی

گروهی از مؤتلفه بودند که با توافق مرکزیت اینها مسئولیت کارهای مسلحانه را اینها گرفته بودند. بچه‌های فوق‌العاده‌ای بودند آدمهای خوبی بودند. شرعی هم کار می‌کردند. یعنی بدون اجازه مرجع دست به کار ترور و کشتن نمی‌زدند، همه کارهایشان باید با حجت شرعی باشد { سئوال : امام منع کرده بودند کشتن را؟} امام که آن موقع با کسی ارتباط نداشت امام که ترکیه بودند اگر منع کرده بودند که اینها نمی‌کشتند اینها اجازه گرفته بودند.( جلسه 19 و 20 - ص 8 )

*چگونگی برخورد شاه با رژیم

... ما هم باید کارهای زیرزمینی و کارهای مسلحانه را ادامه بدهیم. هم باید آن کارهای فرهنگی، سخنرانی‌های روشنفکرانه را، دانشگاه و این طرف و آن طرف بکنیم، هم در مدارس برویم هم در دولت نفوذ کنیم. این طرز تفکر افرادی مثل من و آقای خامنه‌ای بود. و یک مقدار زیادی هم ما در این مقطع ممنوع‌المنبر و ممنوع القلم و اینها داشتیم.(جلسه 19 و 20 - ص 16 )

*در مورد حرکتهای مسلحانه بر ضد رژیم شاه

{در پانزده خرداد 42} رژیم شاه عده‌ای را کشت، عده‌ای را زندانی کرد و بعد هم اعدام کرد. در همان رابطه این خشونت رژیم باعث شد که یک عده‌‌ای به این فکر افتادند که نمی‌شود مبارزه سیاسی کنیم و رژیم ضربه نظامی بر مبارزه وارد کند ... ما باید جواب نظامی بدهیم که او بفهمد اگر بناست به خشونت گرائیده شود ملت هم خشونت خواهد کرد. این زیربنای طرز تفکر {مبارزات مسلحانه}‌بود. از طرفی جمعی از فدائیان اسلام هم مثل حاج محمد عراقی و اینها بودند که ... آنها هم رهبری می‌کردند آن حرکتهای مبارزه را ... من می‌گویم در حرکت جدید اولین جوانه انقلاب مسلحانه از درون مؤتلفه باید جستجو کنیم که همین حاج مهدی عراقی، حاج‌آقا امانی و همین آقای لاجوردی که حالا دادستان انقلاب هستند و بخشی از نیروهای مؤتلفه از کادر مرکزی مؤتلفه به فکر افتادند که کار مسلحانه کنند. البته این تکروی هم نبود تا آنجا که من اطلاع داشتم هم اصل مؤتلفه هم مخالفتی نداشتند. با ما هم‌ که مطرح می‌شد ما هم مخالفتی نداشتیم.(جلسه 21 - ص 2 )

*مبارزات مسلحانه علیه رژیم شاه

دوره علنی مبارزات مسلحانه که مستدام بود از سال 49 هست تا 57 که مجموعاً هشت سال است. تعداد عملیات طراحی شده حالا موفق یا ناموفق را شما بشمارید، می‌بینید تعداد بسیار کمی است که هرشش ماهی یک عملیات حسابی در نمی‌آید...
و سالهای 53 و 54 که مجاهدین آن بخش مارکسیستی‌شان رو شد و انشعاب به وجود آمد و معلوم شد که اینها روبه تباهی و فساد می‌روند.... مثلاً در چهار سال ده تا عملیات کمتر یا بیشتر چیز مهمی حساب نمی‌شود... مارکسیستها به دلیل مارکسیسم شدن مجاهدین خلق خوشحال بودند که اصلاً روند مبارزات مسلحانه تکاملش به این است که آدم از مذهبی که شروع کند تکاملش به این است که می‌افتد به مارکسیسم این را اصلاً مارکسیسم شدن را تکامل مبارزه حساب می‌کردند.(جلسه 21 - ص 8 و 9)

*نقش مبارزات مسلحانه در پیروزی انقلاب

مبارزه مسلحانه تاریخ جدید مبارزات یک مقداری باید ریشه‌یابی شود؛ گرچه من {هاشمی رفسنجانی} از لحاظ تأثیر آنچه تا به حال نتیجه‌گیری شده تأثیر مبارزات مسلحانه را در پیروزی انقلاب زیاد برایش قائل نیستم. ما هم در اوج مبارزاتمان در پانزده خرداد که پیشرفت خوبی داشتیم و هم در پیروزی مبارزاتمان مسلحانه نبود مبارزات سیاسی بود؛ منتها گاهی به دفاع کشیده می‌شد، دفاع مسلحانه می‌شد و لذا ضمن اینکه باید{بحث کنیم} کار توضیح دربارة قیامهای مسلحانه که بوده معلوم باشد که این و اما اصالت زیادی بهش نمی‌دهیم. اصالت را می‌دهیم به مبارزات اصولی مذهبی سیاسی.(جلسه 21 - ص 1)
 


نوشته شده در  سه شنبه 85/11/17ساعت  3:57 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()