سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

آیا او به خبرگان می‏آید؟

 در روزهای اخیر هرگاه بحث انتخابات مجلس خبرگان مطرح می شود،می شنویم که می گویند:« آقای محمد تقی مصباح یزدی در انتخابات، مستقلاً وبا کاندیداهای همفکر خود،شرکت می کنند.» بعد این خبر تکذیب شده ویا حول این  محور مصاحبه و...تنظیم شده ومانور داده می شود.میانه روهای متمایل به غرب که از اسم مصباح تنفر دارند ومصباح چهره خوشایندشان نیست طبعاً راضی به حضور او نیستند. محافظه کاران نیز علیرغم آنکه با مصباح در یک جبهه اند، ولی هیچ سیگنالی نفرستاده اند که بیانگر رضایت از او باشد. حتی در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 84 نیز عملاً با مصباح در تقابل قرار گرفتند.چرا که برخی از آنان از رفسنجانی حمایت کرده وبرخی دیگر نیز سنگ سایر کاندیداهای موسوم به «اصولگرا» را به سینه زدندوهیچکدام با مصباح همنوا نشدند واوتنها ماند. ولی مصباح که در 40 ساله اخیر به این تنهایی ها وانزواها و... عادت کرده، خم به ابرو نیاورد وزیرکانه وارد کارزاری شد که در آن پیش از آنکه پیروزی محمود احمدی نژاد را بجوید، شکست دوست دیرین خود، رفسنجانی را آرزو می کرد؛ آرزویی که بر آورده شد.


مصباح را باید یک پدیده به حساب آورد.دقیقاً یک پدیده!ایستاده در بین شاگردانی در رشته های مختلف علوم انسانی،وهمه ملبس به لباس روحانی، که او را همچون ژنرالی دربین سربازان، در میان گرفته اند.

پدیده اما چندان راضی به نظر نمی رسد. چرا که مدیریت حاکم بر دستگاه هاراچندان مطابق وموافق آموزههای دینی نمی بینند. سکوت می کرد، چون اولاً این عدم تطابق ها چندان شدید نبود که او را به اعتراض علنی وادارد،ثانیاً حمایت امام ورهبری از دولت ها، خیال عالمان قم را آسوده کرده بود. اما در سال های اخیر سکوت را شکست و به صورت علنی وفراگیر، نظرات خود را مطرح نمود.بطوری که در سالهای پر از جنجال پس از دوم خرداد 76 همواره شاهد بودیم، نام او در کنار نام همشهری اش سید محمد خاتمی،  پر جنجال ترین نام های صحنه سیاسی ایران بودند. تا آنجا که سران دوم خرداد که در این سال ها تمام توان خود را برای ترور شخصیت او بکار بسته بودند، بخش مهمی از شکست خود را به گردن او می اندازند. مخصوصاً با سخنرانی یازدهم اردیبهشت 84 او علیه هاشمی رفسنجانی دوست دیرین خود که در آن مواضعی صریح وتند اتخاذ کرده بود.

حقیقت آنست که از اواخر دهه 40 که هاشمی رفسنجانی تصمیم به حمایت از سازمان مجاهدین خلق گرفت،راه این دو رفیق از هم جدا شد.مصباح، ورود به چنین معادلاتی را نمی پذیرفت، ولی هاشمی ورودبه مبارزات مسلحانه راابراز مهمی علیه پهلوی می دانست وبا سران سازمان مجاهدین خلق مرتبط وحتی دوست بود. تا جایی که وقتی در زندان برای اعدام رضایی، عنصر شاخص مجاهدین خلق مجلس سوگواری از طرف زندانیان برگزار شد، رفسنجانی سخنران آن مجلس بود،ولی بعدها وقتی در اردیبهشت 54 اعلامیه تقی شهرام منتشر شدوهمگان فهمیدند که سازمان مواضع خود را تغییر داده ومارکسیست شده است، رفسنجانی متوجه شد که وحید افراخته وبهرام آرام وسایر دوستان او از ابتدا با او همفکر نبوده اند، از همین رو به نجف شتافت، تاپس از زیارت، به دیدن رهبر واستاد تبعیدی اش بشتابد و بگوید:  «اماما چه خوب شد که شما حرف ما را گوش ندادید و از سازمان حمایت نکردید. اگر حمایت کرده بودید، الان که اینها مواضع خود را اعلام کرده
اند، برای نهضت ما خیلی بد می شد.»
این ضربه البته باعث نشد که هاشمی رفسنجانی با دوست قدیم قم،به اتفاق نظر برسد.
آنان هر کدام راه خود را می رفتند:رفسنجانی به اروپا رفت تا اختلافات بین «قطب زاده» و«بنی صدر» (در اروپا) ودکتر فردی(در آمریکا) وجلال الدین فارسی (در لبنان) را حل کند و پس از بازداشت، به زندان افتاد و تا آخر عمر حکومت پهلوی در زندان باقی ماند.تا همسرش «عفت مرعشی» دختر آیت الله اخوان مرعشی، تربیت فرزندانشان: محسن، فاطمه،فائزه، مهدی ویاسر رابه عهده گیرد وسوار برماشین آخرین مدل اتوماتیک خود، وارث مشکلات وهمچنین ثروت همسر مبارزش باشدثروتی ناچیز:«سهامی در باغ رفاه کرج » وهمچنین شرکت ساختمانی «دژ ساز» که شوهرش از دهه 40 تاسیس کرده بود وپاساژخیابان سعدی ومختصری هم دراینطرف وآنطرف که یا مصروف مبارزه با رژیم می شدویا صرف اداره خانواده ساکن در منزل بزرگ دزاشیب شمیران»
باری! انقلاب پیروز شد و دو شیخ: هر دو از کویر ایران: وهر دو همسال: متولدین 1313، همچنان رفاقت را با چاشنی گله وشکایت پیش می برند.  مصباح بر خلاف خیلی از دوستان خود، مشاغل حکومتی را نپذیرفت و همچنان شاگردتربیت کرد. تا بدینجا رسید که منظم ترین وشلوغ ترین حلقه درسی دوره معاصر ما متعلق به اوست. ولی نه مثل حلقه های درسی سنتی حوزه ها.نه! او همه را بر سر درس خود نمی نشاند.بلکه محیطی فراهم کرده که شاگردانش دروس مختلفی بخوانند ودر کنار رسیدن به مقام اجتهاد، با علوم گوناگونی، آشنا شوند .اینان آرام آرام خودتبدیل به اساتید حوزه شده اند و نامی در کرده اند ولی همگی خود را شاگرد ومرید او می دانند.دروس حوزه به سه مرحله تقسیم می شود: مقامات( 3 سال) سطح (7 سال) ودروس خارج(که اجتهادی وتخصصی است واستاد حتما باید مجتهد باشد).
امروزه شاگردان مصباح در کنار کار با او، سطح وخارج تدریس میکنند،وبا استقبال طلاب ودانشجویان جوان روبرویند چرا که معمولاً: خوش برخورد، منظم، مسلط به دروس و آشنا به جهان امروزند. بعضی هاشان به هنگام خداحافظی آدرس ایمیلشان را بشما می دهندو اگر در اروپا وآمریکا ساکن باشیدحتماً با شما یادی از خاطرات سالیان سکو نتشان در آنجا می کنند.
دکتر مرتضی تهرانی امام جمعه سابق نیویورک سیتی ، دکتر بی ریا امام جمعه وروحانی سابق ایالت تگزاس،  فیاضی(که صاحب سبک در فلسفه است)، میر سیاه،سید غروی( که به چهره ی معنوی ومتافیزیکی مشهور شده)، محسن غرویان(که مصاحبه اش با روزنامه شرق،موجبات نارضایتی  قم را فراهم کرد واز طرفی حرفهایش درباب جمهوریت قم را خوشحال نمود) طباطبائی(که مدیر مشهور ترین حوزه علمیه زنان است)، سید هادی رفیعی،( که به علت کارهای علمی وفقهی، چهره سنتی جمع ومطلوب سالخوردگان وآیه الله های با نفوذ قم است) مویدی کرمانشاهی(که در بین طلاب جوان، بیش از جهره علمی، چهره اخلاقی وتربیتی اش  است شهره است) ودهها تن دیگر که امروزه حتی در مراکز حکومتی یا دانشگاهی نیز حضور دارند، همگی، علیرغم آنکه اساتید حوزه اند اما وقتی که در نزد آنان، نامی از مصباح می بری، با احترام، وبا اعجاب، از او یاد می کنند، تو گویی مصباح پدیده ای است.
نمی دانم آیا پدیده به میدان می آید؟راستی چرا  نسل جوان ساکن در میان دریای فارس ودریای مازندران  فقط باید تیپ مشخصی از روحانیون را در مصدر کار  ببینند؟ وچرا باید فقط عکسی از دو جناح راست وچپ درقاب ذهن آنان باشد؟ حال که رئیس دولتی انتخاب شده که خارج از محدوده هزار فامیل بوده، چرا نباید چهره های روحانی جدیدی  ببینیم  چهره هایی که سواد حوزوی را (که جناح چپ از آن بی بهره اند) تسلط بر مباحث وچالش های روز (که معمولاً جناح راست  فاقد آن است) جمع کرده اند؟   
نمی دانم آیا پدیده همت می کند تا 82 نفر از شاگردان واستادان موسسه اش را ردیف کند و لیستی برای مجلس خبرگان، در سراسر کشور بدهد یا نه؟ امروز در ایران،بعضی می گویند: خدا کند. او می تواند. چرا که در موارد بسیاری، بر خلاف جریان آب شنا کرده است.[ وعده ای دیگرابرو در هم می کشند ومی گویند «خدا نکند، حرفش را هم نزنید.» در قم، کسی برایم گفت:   اوایل دولت رفسنجانی بود واجلاس خبرگان برای اولین بار در قم (مدرسه الدار الشفاء) برگزار می شد.برای این جلسه که همیشه در تهران برگزار می شد، تعدادی ماشین بنز همگی به رنگ سفید ونو با پلاک یکی از ارگانهای جمهوری اسلامی وارد قم شده بودند تا در چند روز اجلاس در خدمت نمایندگان خبرگان باشند.
پس از جلسه اول، قرار شد، به عنوان تنفس همگی به بازدید دانشگاه علوم پزشکی فاطمیه قم بروند. بنز ها جلوی چشمان مردم قم به ردیف در جلوی مدرسه فیضیه و دارالشفاء که زمانی سنبل زهد ودوری از دنیا بوده، ایستادند، مهمانان سوار آنها شده ورفتند. در این بین یک روحانی، آرام مرموز، بالای پله ها ایستاده بودو این صحنه را تماشا می کردو تبسمی تلخ بر لب داشت. وقتی نوبت اوشد سوار نشد ومثل همیشه به سوی ماشین پیکانی رفت، که راننده اش منتظر او بود. آن روحانی، محمد تقی مصباح بود.]واین یعنی پدیده!  


نوشته شده در  سه شنبه 85/6/21ساعت  5:43 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()