سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

به مناسبت چهاردهم تیرماه سالگرد اسارت چهار دیپلمات ایرانی؛

ناگفته‌هایی درباره حاج‌احمد متوسلیان

متن زیر گفتگویی است که به مناسبت سالگرد اسارت چهار دیپلمات ایرانی به دست صهیونست‏ها با حاج ‌محسن رفیقدوست وزیر سپاه وقت انجام شده است. به امید آزادی این چهار اسیر دربند.

ـ لطفاً از اولین‌برخورد و آشنایی‌تان با حاج‌احمد متوسلیان‌بگویید:
رفیقدوست:من اولین‌بار، زمانی با حاج‌احمد آشناشدم که فرمانده‌سپاه ‌مریوان‌بود. آن‌روز ما برای‌بازدید ازمنطقه رفته‌بودیم. در سپاه‌مریوان سراغش راگرفتم. دم درسپاه، من‌دیدم یک آقایی ایستاده‌، پرسیدم که اواینجا چه‌می‌کند‌؟ گفتند: «او رئیس یکی‌از ادارات شهرمریوان است‌، صبح‌به‌صبح می‌آید اینجا، حاج‌احمد یک‌سیلی به اومی‌زند و او‌می‌رود سر‌کارش.» در همین‌حین دیدم که حاج‌احمد آمد ویک چک به‌آن مرد زد‌، اوهم رفت سرکارش. ازحاجی پرسیدم که قضیه چی‌بود؟ حاج‌احمد‌گفت: «این بانیروهای ضدانقلاب همکاری‌داشته وحالا تا چندروز باید این‌جریمه رابکشد تا اصلاح‌شود.» 

ـ درباره رفتن او به‌لبنان بگویید:
رفیقدوست:هنگامی که اسرائیل به‌لبنان حمله‌کرد‌، قرارشد تعدادی‌از نیروهای‌سپاه را به‌آنجا ببریم. من آن‌زمان مسئول‌تدارکات وپشتیبانی سپاه بودم که به‌همراه عده‌ای به‌سوریه رفتیم. در دمشق، یک پادگان تهیه‌شد که آن‌را تعمیرکردیم و اطلاع‌دادیم و اولین‌هواپیمایی که500 نفر نیرو سوارش‌بودند‌، آمد. من‌رفتم به‌فرودگاه برای‌استقبال ازآنها، و وقتی ازپله‌های هواپیما بالا‌رفتم‌، دیدم حاج‌احمد دارد برای بچه ‌بسیجی‌ها سخنرانی ‌می‌کند. او می‌گفت: «ما آمده‌ایم تا اینجا پای کوه ‌صهیون‌، جواب صهیونیست‌ها را بدهیم...»
یک سخنرانی‌غرایی کرد وبعد بچه ها پیاده‌شدند. حاجی نیروها را سازمان‌دهی کرد ومن یکی دوبار درطی آن‌مدت، برگشتم‌ایران. یک‌روز توی سفارت‌ایران دردمشق بودیم. آن‌زمان آقای محتشمی‌پور، سفیرایران درسوریه بود، که دیدم حاج‌احمد آمدتو. تقی رستگار هم با او بود. او اطلاعاتی از مناطق‌درگیر درلبنان می‌خواست. آنجا من خیلی به‌حاجی اصرارکردم وگفتم که نرو، ولی اوگفت: «نه. من‌می‌خواهم بروم آنجا را بازدیدکنم وببینم که اوضاع واحوال چگونه‌است... من به‌دلم برات شده که بایدبروم.»
من ازسفارت رفتم به‌ پادگان‌زبدانی که محل‌استقرار نیروهابود. وقتی برگشتیم‌سفارت، گفتند که حاج‌احمد رفت. رفت که‌رفت. دیگر ازاوخبری نداشتیم که معلوم‌شد همراه آن سه‌نفر اسیر‌شده‌اند و تا امروز از سرنوشت‌شان خبری‌نیست.
ـ چه‌زمانی خبراسارت حاج‌احمد را شنیدید؟
رفیقدوست:وقتی حاج‌احمد رفت ودیگرخبری از اونشد، فردایش خبردارشدیم به‌مکانی که قراربوده درلبنان برود‌، نرسیده‌است. بابچه‌هایی که توی لبنان‌داشتیم‌، درجاهای مختلف مثل بقاع‌، بعلبک و در منطقه‌شیاح دربیروت‌، همه‌جا تماس‌گرفتیم ولی خبرمشخصی نشد. اول حدس‌زدیم که شایدبرایشان اتفاقی افتاده‌باشد. فردا خبرآمد که یک گروه‌ایرانی به‌کمین فالانژها افتاده و دستگیر شده‌اند.

ـ پس‌از این که خبراسارت حاج‌احمد آمد‌، چه عکس‌العملی صورت‌گرفت؟
رفیقدوست:خب خیلی‌فعالیت شد، ولی آن‌موقع توی‌لبنان جنگی بود بین‌اسرائیل و‌فالانژها از یک‌طرف‌، مسلمان‌ها به پشتیبانی ایران وسوریه از طرف‌دیگر. مثل بچه‌هایی‌بودند که توی جبهه اسیرمی‌شدند. خیلی‌نمی‌شد کاری‌کرد. بعد‌ها که‌مقداری اوضاع ساکت‌شد‌، خیلی مذاکرات صورت‌گرفت، خیلی پی‌گیری‌ها شد‌، ولی چون هیچ‌کس خبرقطعی نمی‌داد که چه‌بلایی سراینها آمده‌است‌، تا الان‌هم که یک خبردست‌اول نبود. مثلاً آخرین‌خبری که دوسال‌پیش داشتیم، سمیر جعجع می‌انداخت گردن ایلی حبیقه، اوهم می‌انداخت گردن یکی‌دیگر. ولی بعضی از نیروهای‌فالانژ که گیر بچه‌های ما افتاده‌بودند‌، این‌طور مطرح‌می‌کردند که خیلی قابل‌اعتماد نیست. یکی‌از این‌فالانژها می‌گفت: «وقتی اینها گیر ما افتادند‌، یکی‌از آنها مقاومت کرد ودرگیرشد که‌همانجا کشتیمش.» ولی بعدها بچه‌هایی که‌از زندان‌های ‌اسرائیل آزادمی‌شدند، می‌گفتند: «چهارایرانی آنجا باهم بودند که نمی‌گذاشتند کسی آنها را ببیند». حاج‌احمد کسی‌نبود که اسیرشود.
ـ قضیه خلبان‌اسرائیلی ران آراد چیست که اسرائیل گاهی مدعی‌می‌شود اگر ایران خبری از آراد بدهد‌، آنها از گروگان‌های‌ایرانی خبرمی‌دهند؟
رفیقدوست:بی‌خود می‌گوید. اخباری که ماداریم، قطعاً ران آراد در همان‌جا کشته و درهمان لبنان دفن شده‌است. آن راهم ما تحقیق‌کردیم. اصلاً مصطفی دیرانی و شیخ‌عبدالکریم عبید را هم به‌همین بهانه دزدیدندوبردند. دیرانی خبرداشته وهمه چیزرا بهشان گفته‌است. آنها می‌خواهند از آراد به‌عنوان یک اهرم‌فشار استفاده‌کنند. اینها ادعامی‌کنند که ران آراد ایران‌است‌‌، درحالی‌که من‌خودم توی بیروت ودمشق پرسیدم. تنها کسی هم که بیشترین‌خبر راداشت، همین مصطفی دیرانی است که الان توی دست اسرائیلی‌ها اسیراست. این‌که می‌گویند اگر از آراد خبری داده‌شود‌، آنها از گروگان‌های‌ایرانی خبرمی‌د‌هند‌، یک ادعای‌بی‌خود است. چون ران آراد درهمان لبنان کشته‌شده، اینها فوقش‌می‌‌گویند که گروگان‌های‌ایرانی هم کشته‌شده‌اند و در فلان‌جا دفن‌هستند. بیش‌از این‌که به ما خبرنمی‌دهند‌، آن‌هم اگر بخواهندبگویند .
ـ کسی خبرقطعی از شهادت چهار گروگان‌ایرانی داده‌است؟
رفیقدوست:دوسه‌بار خبرهایی‌داده‌اند. مثلاً همین سمیر جعجع، ولی چون اینها آدم‌های مطمئن و قابل‌اعتمادی نیستند‌، نباید به‌حرف‌شان اعتناکرد. آنها برای این‌که خودشان را راحت‌بکنند، می‌گویند که آنها کشته‌شده‌اند. فعلاً‌هم ایلی حبیقه وسمیر جعجع این‌قضیه را به‌گردن همدیگرمی‌اندازند. بعدهم که همان‌اوایل تحقیقات‌میدانی شده‌بود‌، می‌گفتند یکی‌از گروگان‌های‌ایرانی تیرخورده و وقتی گیرمی‌افتاده مجروح‌شده‌، حالش هم وخیم‌بوده که به‌شهادت رسیده‌است. اگر فرضاً اینها را کشته‌باشند، بعدها بوده نه همان‌جا که به‌دام افتادند. حداکثر یکی‌شان کشته‌شده که معلوم‌نیست کدام‌بوده. همه‌اش حدس وگمان‌است. کسی‌هم نمی‌تواند محکم‌بگوید که حالا احتمالاً کشته‌شده‌اند.
ـ ظاهراًخانواده سیدمحسن موسوی اسنادی‌دارند که زنده‌بودن آنها را نشان‌می‌دهد. آنها‌چیست؟
رفیقدوست:من برادرموسوی را که توی وزارت‌خارجه پی‌گیر ماجرابود‌، دیدم و به او گفتم که اگرچیزی داری بده ما هم‌ببینیم‌، اوگفت که هنوز کسی مدرک‌قطعی نداده وهمه‌اش همین حرف‌هایی‌است که ازقول‌بعضی‌ها شنیده‌می‌شود. به‌نظرمن سرنوشت حاج‌احمد اینها مثل شهید «محمدجواد تندگویان» شده‌. تندگویان اسیر شده‌بود و چندسال دست‌عراق بود، ولی آخرسر جنازه‌اش را به‌ایران دادند. همه او را دراسارت دیده‌بودند وحتی با او صحبت کرده‌بودند.

منبع


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/14ساعت  4:32 عصر  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()