سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

به بهانه ی  سالروز شکست حصر آبادان

 

چرخ های پرنده آهنین باز شده است تا فرود آید. از حاج علی می پرسم: مرز عراق دیده می شود او حاشیه فرودگاه را نشانم می دهد و می گوید: آنجا خاک عراق است. اگر هواپیما به هنگام تقرب برای فرود، دور بیشتری بگیرد، وارد خاک آنها می شود. به همین دلیل، هواپیماهای غول پیکر در »آبادان« فرود نمی آیند.

وقتی به شهر می رویم تا آثار باقیمانده از دفاع مقدس را ببینیم، به ساختمان هایی می رسیم که مخروبه و در واقع دست نخورده، باقی مانده اند. در کنار این ساختمان ها، نیزارهایی هست که ایران را از عراق جدا می کند.



عجبا! پس جزیره ای که مرزهایش با عراق چنین در هم آمیخته، چگونه در طول هشت سال دفاع مقدس، به ویژه ماه ها و سالیان ابتدایی جنگ سقوط نکرده است کاش دریاقلی سورانی زنده بود- گرچه به قول شهید آوینی: شهیدان مانده و ما رفته ایم- و ماجرای برخورد با سربازان مهاجم دشمن را با لهجه شیرین آبادانی می گفت. او یک تعمیرکار دوچرخه در گوشه ای دورافتاده از جزیره بود که روزی در اوایل هجوم دشمن، ناگهان متوجه شد سربازان عراقی از قایق های تندرو پیاده شدند تا به خاک پاک ایران زمین تجاوز کنند. او نه تلفنی داشت و نه خودرویی، پس سوار بر دوچرخه ای، رکاب زنان، حرکت کرد تا خبر ورود متجاوزان را به مدافعان جزیره و ایران اسلامی بدهد. دشمن متوجه این حرکت او شد ولی دریاقلی چنان با عشق و حرارت رکاب می زد که بعدها اهالی جزیره اشعاری در وصف او سرودند: دریاقلی رکاب بزن، دشمن نزدیک است... امروز تندیس او در میدان حوالی محل زندگی اش، یادآور بخش کوچکی از حماسه هایی است که نگذاشت آبادان از دامن ایران اسلامی جدا شود.

امروز که با حاج علی وارد آبادان شده ایم، عیدفطر است. پیشنهاد می کند به دست بوسی آیت ا...جمی برویم. می رویم، حسینیه ایشان، اقشار مختلف مردم از فارس و عرب و... چونان نگینی دربرش گرفته اند. آنها به دست بوسی فولادمردی آمده اند که درایام هشت سال دفاع مقدس، لحظه ای آبادان را تنها نگذاشت و زیر- به قول خودشان- »خمسه خمسه« خمپاره ها نماز جمعه این شهر را اقامه می کرد.

حاج علی از خود کمتر می گوید: درباره اش همین اندازه می دانم که در آن روز فراموش نشدنی، وقتی سپاه صد هزار نفری »محمد(ص)« در ورزشگاه آزادی جولان می داد و برای دشمنان خط و نشان می کشید، او مسئول تبلیغات بسیج بوده است. وقتی اصرار می کنم می گوید که اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، در 17 سالگی، بسیج آبادان ملحق شده و مبارزه با گروهک»خلق عرب« از نخستین مامؤریت هایش بوده است. البته آنها تنها گروهکی نبوده که آرامش این شهر را مدتی- هر چند کوتاه- بر هم زده اند؛ آبادان به عنوان یک شهر کارگری، مطمع نظر گروهک های چپ بوده و البته»بچه مسلمان ها« و انقلابیون عرصه را به آنها واگذار نکرده اند. حاج علی یادآور می شود: گروهک های ضدانقلاب پیش از 31 شهریور 59 »استشهادیه« را برای رژیم بعثی عراق فراهم می ساختند.

حاج علی در آبادان پدیده ای را نشانم می دهد که باید در ایران اسلامی کم نظیر باشد. یک حسینیه دیوار به دیوار یک کلیسا قرار گرفته است. پس، آبادانی ها سال ها پیش نشان داده اند که »همنشینی ادیانش و شاید به عبارتی»گفتگوی تمدن ها« دور از دسترس نیست. حاج علی می گوید: با توجه به حضور اقوام مختلف ایرانی در این شهر کارگری و البته بندر پررونق، آن روزها، صدها حسینیه و چند کلیسا در این شهر وجود داشت.

آبادان، بنابراین، برخلاف آنچه که در فیلم فارسی های دوران طاغوت به نمایش درمی آید، لانه فساد یا عشرتکده نبوده است وگرنه خیل غیورمردان و شیرزنانی که در مقابل ماشین جنگی بعثی ها ایستادند، از کجا آمده بودند یکی از سرداران آبادانی به من می گفت: در روزهای ابتدایی دفاع مقدس، بعضی از جوانان همشهری وقتی که به دفاع از شهر مشغول بودند، لباس جین بر تن داشتند، اما وجود آنها سرشار از غیرت و تعصب نسبت به ایران اسلامی بود.

حاج علی ذکری هم از یک خبرنگار به میان می آورد: شهید رهبر،آن روزهای آتش وخون، از طریق رادیو آبادان به رزمندگان روحیه می داد و »بمب های روان« دشمن را خنثی می کرد. با شنیدن صدای شهید رهبر از رادیو، رزمندگان می دانستند که شهر زنده و در دست نیروهای خودی است.

سرانجام، حاج علی از پنج مهر 1360 می گوید: فرمان امام(ره) بود که محاصره آبادان را شکست وگرنه امروز آبادان»عباران« بود و خرمشهر»معمره«. صدام به زعم خود می خواست که پس از اشغال سه روزه خوزستان نام این استان را به»عربستان«، نام اهواز را به»الاحواز« تغییر دهد.

آنها چنان که از خط کج و معوجشان در موزه»دفاع مقدس خرمشهر« پیداست» جئت لنبعتی« یعنی: آمده بودند تا بمانند، اما... فاعتبروا یا اولی الابصار!


نوشته شده در  جمعه 85/7/7ساعت  6:19 صبح  توسط نافذ   شما هم نظر دهید()