بنام خدا
اي شاگردان غزه!به ما بياموزيدــ اندكي از آن چه شما را ست ــكه ما از ياد بردهايمبه ما بياموزيد كه مرد باشيمكه نزد ما مرداني هستند كه خميرشدهاندبه ما بياموزيد:كه چگونه سنگ در دست كودكان، ازتراژديهاي گران درميگذردچگونه دوچرخه كودك از مين ميگذرد؟چگونه روبان ابريشمين از كمينميگذرد؟چگونه آب نبات شيرين ــ وقتي توقيفشميكنند ــ به چاقو بدل ميشود؟
اي شاگردان غزه!به راديوهاي ما اعتنا نكنيدبه ما گوش نسپاريدبا تمام توانتان بتازيد و بتازيددر راهتان استوار بمانيداز ما پرسش نكنيدما اهل حساب و كتاب و معامله هستيمدر ژرفاي نبردهاتان پيش رويد و ما راواگذاريدكه ما خدمه فراري لشكريمطنابهاتان را بياوريد و حلقآويزمانكنيدما آن مردگانيم كه گوري ندارندو آن يتيمان كه چشمي ندارندما به سوراخهامان چسبيدهايمو از شما ميخواهيمكه با اژدها بجنگيد!ما ــ هزار قرن ــ در برابرتان كوچكشدهايمو شما به يك ماه قرنها قد كشيدهايد!