سلام
اين روايت داستاني چقدر جالب شكاف موجود را نشان داده ! اما يك چيز براي ما كه توي شهرستان هستيم عمق فاجعه حد اقل تا امروز به به داستان دوم نرسيده حداقل مي توان گفت در اكثريت خانواده ها اما نكته مهم در تفاوت فرهنگ زندگي توي شهرستان ها و شهري مثل تهران است مادر هنوز همان خانوم خانه و مادر فداكاريست كه بهشت زير پايش هست و پدر هم همان كسيست كه هنوز بچه ها از نگاهش حساب مي برند و پد بزرگ و مادر بزرگ هم هنوز هر غروب منتظر نوه هايشان هستند!اين چيزيست كه حداقل توي شهرستان ما كاملا هست! و شايد..شايد كه نه قطعا دليلش هم سنتي زندگي كردن اكثر خانوادهاست و شايد اينكه هنوز بانوانش از غرب الگو برداري نكرده اند و فمنيسم كمترين مفهوم را دارد!توي كتاب جامعه شناسي دبيرستان اشاره جالبي به اين موضوع شده كه در قديم چون رسانه نبوده زنان و فرزندان و...الگوي براي تغيير رفتار نداشته اند و كم كم با آمدن تلوزيون و بعدش هم ماهواره كم كم زيمنه هاي اين تغيير يا به عبارتي گذار!به وجود آمد!اما اينكه من نمي دانم آيا ميشود كاري كرد يا نه؟!اصلا آيا بايد كاري كرد يا نه؟!...