• وبلاگ : نافذ
  • يادداشت : ششم تير سال 60
  • نظرات : 0 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام برادر

    آن روزها من 12 سالم بود و تهران بودم. بنا بود با پدر در مسجد حاضر باشيم كه يادم نيست چه شد كه نرفتيم.

    خيلي نگران بوديم و وقتي خبر سلامت ايشان را شنيديم انگار دنيا را به ما داده اند.

    راستي بعضي ها به جاي جامي از فرهنگ مي روند به روايت فجر كه نمي شود در آنجا نظر داد

    دعا بفرماييد.

    ==========================
    همچنين شما را دعوت مي كنم در گروه داستان نويسي عضو شويد.
    تشريف بياوريد به وبلاگ و بخش «دقت كنيد» را ملاحظه بفرماييد.