• وبلاگ : نافذ
  • يادداشت : ناو آمريکايي هدف نيروي‏هاي سپاه
  • نظرات : 3 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عزاداري هاتون مقبول خدا و اقا ابالفضل و امام حسين قرار گرفته باشه .

    التماس دعا داريم .

    قالب وبلاگتونم خوبه بالاخره تو هر كاري يكم تنوع خوبه

    موفق باشي و سربلند

    سلام...

    به اين ميگن كار عشق...

    موفق باشي.

    تاسوعا و عاشورا دعا يادت نره.

    خدانگهدار

    الله اكبر

    الله اكبر

    الله اكبر

    خامنه اي رهبر

    مرگ بر آمريكا

    درود بر رزمندگان اسلام

    سلام بر شهيدان

    هزاران آفرين بر دلاورمردان و دريادلان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

    برادر عزيز از شما هم به خاطر اين اطلاع رساني عالي ممنونم

    سلام بر حسين (ع) و سلام بر همه شهدا اجرتان به آقا امام حسين من نمي تونم آنچنان که شايسته شماست تشگر کنم از خددا وند خواهان جزاي خير براي همه عزاداران و بخصوص شما عزيزان هستم

    بسمه تعالي
    سلام دوست عزيزم اميل را خواندم و با شما تماس ميگيرم .

    يا علي

    درود و سلام بر دلاور مردان سپاه اسلام

    برادر عزيز با سلام و خسته نباشيد كه با تلاشهاي شبانه روزيتان ما را از اخبار روز و مفيد مطلع مي نمائيد .

    يا زهرا

    السلام عليك يا ثارالله وبن ثاره

    حزب الله هم الغالبون

    همه گردنكشان عالم در برابر قدرت دلير مردان سپاه توحيد عاجزند و اين است قدرت ايمان كه در دفاع مقدس حماسه هشت ساله را رقم زد و در لبنان افتخار آفريد .

    سلام دوست عزيزم
    درود بر شما با اين خبر هاي مسرت بخشتان

    يا علي

    حضرت ابوالفضل و دست هاي بريده







    حضرت عباس(ع) وقتي ديد بيشتر ياران امام به شهادت رسيدند به برادرانش(عثمان، جعفر و عبدالله) فرمود: پيش از من به ميدان برويد و فدا شويد تا من شهادت و اخلاص شما را نسبت به خدا و رسولش(ص) بچشم ببينم. همگي به نوبت اطاعت كردند و بعد از اذن از امام به ميدان رفتند و به شهادت رسيدند. وقتي حضرت ابوالفضل(ع) خودش را تنها مي بيند جلو مي آيد و عرض مي كند: مولا، به من اجازه دهيد من هم بروم. امام گريه سختي نمودند و فرمودند: تو علمدار من هستي. حضرت عباس(ع) عرض كرد: ديگر طاقت ندارم، سينه ام تنگ شده و از زندگاني دنيا بيزارم، مي خواهم از اين گروه منافق خونخواهي كنم. مولا فرمودند: حال كه مي خواهي بروي، برو مقداري آب براي فرزندان بياور.


    قبلا به حضرت عباس(ع) لقب سقا داده بودند چرا كه يكي دو نوبت در شبهاي گذشته توانسته بود برود صف

    دشمن را بشكند و براي اطفال آب بياورد (اينطور نبود كه سه شبانه روز در آن گرماي عراق آب نخورده باشند، بلكه

    سه شبانه روز آب براي آنها ممنوع بود و شريعه فرات را بسته بودند.

    حتي شب عاشورا آب تهيه كردند و غسل شهادت نمودند)

    وقتي امام به حضرت عباس(ع) فرمودند: حالا كه عزم رفتن داري برو آب بياور،

    حضرت عباس(ع) عرض كرد: چشم.

    ببينيد چقدر منظره با شكوهي است چقدر عظمت، شجاعت، دلاوري، انسانيت، معرفت، شرافت و فداكاري

    . يك تنه خودش را به جمعيت سر تا پا مجهز به سلاح مي زند در برابر سپاه دشمن مي ايستد و به پند و اندرز مي

    پردازد ولي آنها را سودي نمي بخشد،

    عباس(ع)خدمت امام مي رسد و آنچه از لشكر عمر سعد ديده است به امام ميرساند.

    عباس(ع) ناگهان صداي فرياد كودكان را شنيد:

    العطش العطش

    براي حضرت عباس(ع) خيلي سخت بود صداي العطش كودكان را بشنود و كاري نكند، از اينرو سوار اسب شد، نيزه

    به دست گرفت،مشك آبي را همراه خود برد و به طرف شط فرات راهي شد.

    شريعه فرات با چهار هزار نيرو محافظت مي شد؛ اسب را داخل آب مي برد، اول مشك را پر از آب مي كند و بدوش

    مي اندازد، عباس(ع) تشنه است و هوا بسيار گرم. زمان واقعه عاشورا به روايتي ديگر مهرماه بوده است،

    او جنگيده تا به فرات رسيده؛ خسته و كوفته وارد آب شده، همانطوريكه سوار بر اسب است آب تا زير شكم اسب را

    فرا مي گيرد، دست زير آب مي برد مقداري آب با دو دستش بر مي دارد تا نزديك لبانش مي آورد، آنهايي كه از دور

    ناظر بودند گفته اند:

    اندكي تامل كرد بعد ديديم آب را نخورد و روي فرات ريخت، هيچكس نفهميد چرا؟


    قمر بني هاشم(ع) آب نخورد

    اطاعت محض را ببينيد با كلمه چشم براي آوردن آب راهي مي شود، آب نمي خورد و با رجزي كه بعد از خروج از آب

    مي خواند دليل آب نخوردن خود را بيان كرده است.

    شايد هم حضرت ابالفضل(ع) فكر كرده است كه مولايش فرموده است آب براي بچه ها بياور يعني حسين(ع) نمي

    خواهد آب بخورد پس به عباس اجازه نداده است كه او هم آب بخورد.


    حضرت عباس(ع) همينكه از آب خارج شد رجزي خواند كه در رجز، مخاطب خودش بوده است، نه ديگران و از اين رجز فهميدند كه چرا آب نخورده است:



    يا نفس من بعدالحسن هوني فبعده لا كنت ان تكوني


    هذالحسين شارب المنون و تشربين باردالمعين


    و الله ما هذا فعال ديني و لافعال صادق اليقين



    اي نفس ابوالفضل(ع) مي خواهم بعد از حسين(ع) زنده بماني، حسين(ع) شربت مرگ مي نوشد و او در كنار خيمه ها با لب تشنه ايستاده است و تو آب بياشامي؟ پس مردانگي كجا رفت؟ شرف كجا رفت؟ مواسات و همدلي كجا رفت؟ مگر حسين(ع) امام تو نيست؟ هرگز دين چنين اجازه اي به من نمي دهد، هرگز وفاي من چنين اجازه اي به من نمي دهد.


    حضرت ابالفضل (ع)

    زمين مدينه با نيم نگاه خورشيد روشنايي مي گرفت و تابش طلايي آفتاب ، جمعه ، چهارمين روز شعبان سال 26 هجري را نوري ديگر مي بخشيد . بلور دلهاي شيفتگان امير المومنين علي (ع) لبريز از شور و عشق شده بود و آغوش كوچه بني هاشم به روي زائران خانه حضرت گشاده مي نمود . چهره علاقه مندان اهل بيت (ع) را شبنم شادي فرا گرفته بود و براي نو رسيده مولاي خويش بر يكديگر پيشي مي گرفتند . شور و هلهله خانه علي (ع) را فراگرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره كنند و شيريني اولين كلام او را بيايند .

    در اين هنگام ، مادر كودك ، ام البنين (ع) نوزاد را به علي (ع) تقديم كرد . امام فرزند دلبند خود را به سينه چسباند ، با صدايي آسماني در گوش راست فرزند ، اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او عطر ايمان و عشق به توحيد و نبوت نمايان شود ؛ تا از بلنداي همتش آبشار شوق اطاعت از امامت جاري شود و تا هميشه ايام در سايه ولايت سروي سبز باشد .

    چون نسيم اذان و اقامه بر روان پاك و روشن طفل وزيد ، امام علي با واژه اي مهرآفرين و روح افزا ع نام فرزند را بر لب آورد : "عباس" ؛ يعني شير بيشه شجاعت و قهرمان ميدان نبرد . دلاوري از شجاعان اسلام و قهرماني كه در برابر باطل و ستم عبوس و خشمگين است و در مقابل خير و نيكي ، شادان و متبسم .

    رواق چشمان اطرافيان را هاله اي از عشق و اميد فرا گرفته بود .

    در اين لحظه ، الماس بوسه علي (ع) بر بلور وجود طفل نشست و پيكر كوچك عباس (ع) با اولين نوازش عاطفه آشنا شد ؛ اما اين شادماني لحظاتي بعد با توفان غم درهم پيچيده شد . ماگهان گوهر اشك از ديدگان اميرمومنان (ع) پديدار شد ، و فرمود : "گويا مي بينم اين دستها يوم الطف در كنار نهر فرات در ياري برادرش حسين از بدن جدا خواهد شد"